نیشابور (مرکز خراسان بزرگ غربی) همزمان با ظهور و در سده نخست حکومت عباسیان؛ کانون تحولات تاریخی عمده خراسان این دوران بهشمار میآید که شاخصترین آنها عبارتند از:
- ابومسلم خراسانی، در سال 130 هجری، نیشابور را از چیرگی حاکمان اموی رها ساخت(1)؛ و در سال 131 هجری این شهر را دارالاماره و پایتخت خود قرار داد. (2) وی در مدت اقامت خود، در نیشابور، مسجد جامع بزرگی ساخت که به مسجد هزارستون معروف بودهاست.(3) او نخستین امیر ایرانی بود که در نیشابور پس از اسلام، تخت نهاد.
- پس از قتل ابومسلم در بغداد و به تحریک منصور، خلیفه? عباسی(4)، در سال 137 هجری، سنباد نیشابوری به خوخواهی ابومسلم در این شهر قیام کرد.(5)
- در سال 200 هجری، حضرت امام رضا علیهالسلام، هشتمین پیشوای شیعیان، وارد نیشابور شد.(6) از رویدهای این زمان میتوان به استقبال و بدرقه باشکوه نیشابوریان از ایشان، اقامت کوتاهمدت آن امام همام و تدارک چند دیدار در نیشابور و روایت چند حدیث و بویژه حدیث «سلسلةالذهب» اشاره نمود.(7)
- در سال 215 هجری، عبدالله بن طاهر، نیشابور را به پایتختی حکومت طاهریان برگزید.(8)
منابع:
1. «فرقههای اسلامی»، مادلونگ، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر، 1377، ص27.
2. «تاریخ کامل»، عزالدین ابن اثیر، ترجمه محمدحسین روحانی، تهران: اساطیر، 1374، ج7، ص 3247.
3. «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، به تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1374، ص217?5.
4. «آفرینش و تاریخ»، مطهر بن طاهر مقدسی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1374، ص935.
5. «تاریخ کامل»، عزالدین ابن اثیر، ترجمه محمدحسین روحانی، تهران: اساطیر، 1374، ج7، ص 2351.
6. «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، به تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1374، ص208.
7. «عیون اخبار الرضا»، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین قمی شیخ صدوق، ترجمه محمدرضا مستفید و علیآکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، 1373، ص299.
8. «تاریخ ایران پس از اسلام تا سلاجقه»، ر.ن. فرای، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1363، ص86.
برگرفته از: خراسان غربی
در این رویه و دو رویه بعدی به معرفی ولایتهای نیشابور (خراسان غربی) از جمله ولایتهای بیهق، جوین، اسفراین و ... پرداخته شده است.
ابن خردادبه (211–300هـ. ق)؛ زام، باخرز، جوین، و بیهق را از توابع نیشابور دانستهاست.[1] احمد یعقوبی (وفات: 292هـ. ق) میگوید: نیشابور، شهری بزرگ با کورهها (= ناحیهها و شهرها) ی بسیار است، از آبادیهای نیشابورند: طبسین، قهستان، نسا، ابیورد، ابرشهر (نیشابور)، جام، باخرز، توس، شهر توس بزرگ (که به آن نوقان گفته میشود)، زوزن و اسفراین.[2] احمد بلاذری (وفات: 279هـ. ق) در بخش «فتوح خراسان» کتاب تاریخ خود، در آنجا که به فتح شهرها و نواحی خراسان، در دهه چهارم سده اول هجری، به دست سپاه مسلمانان، به سرکردگی عبدالله بن عامر کریز سخن میگوید؛ سرگذشت فتح زام (جام)، باخرز، جوین، بیهق، بشت (پشت)، اشبند (اسفند)، رخ، زاوه، خواف، اسبرائن (اسفراین) و ارغیان را از رستاقهای نیشابور را روایت میکند و سپس مینویسد: «ابن عامر … ثم أتی أبرشهر و هی مدینة نیسابور» عبدالله بن عامر، به ابرشهر آمد و آن شهر نیشابور است.[3]
محمد مقدسی (قرن 4هـ. ق) جغرافیای ربع نیشابور را چنین توصیف کردهاست: اسم قصبه (=شهر اصلی) آنها ایرانشهر (= یکی از نامهای نیشابور) است. چهار بخش، دوازده رستاق (= ولایت، شهرستان) و سه خزانه و قصر و دار دارد. بخشهای قصبه نیشابور عبارتاند از شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. ولایتهای آن عبارتاند از بشت، بیهق، کویان، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رخ. زوزن، دار آن و بوزجان قصر آن و توس و نسا و ابیود، خزانههای ایرانشهر (=نیشابور) هستند؛ و این ولایتها که از آنها یاد کردیم غیر از خزانههایشان، شش هزار دیه مانند عمواس دارند با یکصد و بیست منبر.[4] ابوعبدالله حاکم (قرن 4 و 5هـ. ق)، درباره? ولایتهای نیشابور میگوید: ذکر ولایات کی از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور، نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی و آن دوازده ولایت است طول و عرض، یعنی آن از سی فرسخ و بیست و پنج کمتر نباشد. به هر یکی از آن قری و قنوات و باغات و عمارات. او در ادامه؛ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان (استوا)، ارغیان، پُشت، رُخ، زوزن، خواف، ازقند، جام و باخرز، و جاجرم را در شمار ولایات نیشابور نام میبرد.[5]
در نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق شریف ادریسی (وفات: 560هـ. ق)، «الانساب»ابوسعد عبدالکریم سمعانی (وفات: 562هـ. ق)، «معجمالبدان» یاقوت حموی (وفات: 626هـ. ق)، «الباب فی تهذیبالانساب» ابن اثیر (555–630 هـ. ق) و … به حدود و ولایتهای نیشابور (=خراسان غربی) اشاره شدهاست.[6]
ابوالفداء (وفات: 732هـ. ق)؛ بیهق، خبوشان، جام، طرثیث (ترشیز)، استوا، باخرز، بشت، اسفراین، طوس و جوین را از اعمال نیشابور یاد کرده[7] و محمد بروسوی (وفات: 997هـ. ق) نیز جوین، استوا، بیهق، اسفراین، بخرز (باخرز)، بُشت، جام، خبوشان، خواف، طوس را از نواحی نیشابور دانستهاست.[8]
1. ابن خردادبه. مسالک و ممالک. ترجمه? سعید خاکرند. تهران: میراث ملل، 1371. ص25.
2. احمد بن ابییعقوب بن واضح الکاتب. کتاب البلدان. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1988م. 95-96.
3. احمد بن یحیی بن جابر البغدادی. فتوحالبلدان. بیروت: دار و مکتبه الهلال، 1988م. ص390-391.
4. شمسالدین ابی عبدالله محمد مقدسی. احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم. بیروت: دارصادر، 1906م. ص300.
5. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمه? محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، 1375. ص 215-217.
6. حسین صومعه. «بازشناسی ربع نیشابور خراسان و تقسیمات جغرافیایی آن». پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب، 13 مرداد 1394.
7. تقویم البلدان. قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 2007 م. ص 479، 504، 505، 511، 513، 514.
8. اوضح المسالک إلی معرفة البلدان و الممالک. بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1427ق. ص 145، 148، 149، 150، 196، 212، 262، 308، 319، 459.
در بررسی جغرافیایی پهنه تاریخی - فرهنگی خراسان بزرگ غربی به ربع نیشابور در دوران اسلامی و ایالت ابرشهر در دوران پیش از اسلام میرسیم. در مقاله زیر، «بازشناسی ربع نیشابور خراسان و تقسیمات جغرافیایی آن» منتشر شده در پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب، شرحی بر حدود و تقسیمات جغرافیایی پهنه تاریخی و فرهنگی خراسان غربی ایران بزرگ آمده است.
«خراسان، سرزمین خورشید؛ از دیرباز، دارای جایگاه ویژهای، در تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام بوده و یکی از پایگاههای پویا و تنومند این حوزه تمدنی، به شمار میآید. هر جا که سخن از جایگاه و جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان باشد، ناگزیر؛ چهار شهر بنیادین خراسانی - «بلخ»، «نیشابور»، «مرو» و «هرات»-، جان و بنمایه سخن را سامان میدهند؛ چونانکه گفتهاند «ریشههای ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پُردرازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد.»(«ریشههای خراسان کهن»، بند 4) و در این میان؛ نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی، باقی مانده است.(«عوامل رشد علمی ...»، ص429) ابوالحسن بیهقی، از پیامبر اسلام (ص) روایت میکند که: «خیر بلاد خراسان، نیسابور»: بهترین شهرهای خراسان، نیشابور است.(«تاریخ بیهق»، ص22) و ابن حوقل (جغرافیدان نامدار قرن چهارم هجری)، نیشابور را چنین توصیف مینماید: در خراسان، شهری خوش آب و هواتر و پهناورتر و با بناهای مرتفع و پر رونقتر و دارای راههای بیشتر و قافلههای بزرگتر از نیشابور، نمیتوان یافت.(«صورةالارض»، ج2، ص433)
یاقوت حموی (574-626هـ.ق.)، درباره نیشابور میگوید: شهر بزرگی است که فضائل چشمگیر دارد، معدن فرزانگان و منبع دانشمندان است.(«معجم البدان»، ج 5، ص331) و محمد مقدسی (336-380هـ.ق.)، مینویسد: شهری، مهم و مرکزی آبرومند است که همپایهای در اسلام، برای خواصی که در آن گرد آمدهاند، سراغ ندارم. («احسنالتقاسیم» ترجمه، ج2، ص459) این نیشابور، مرکز سرزمینی است که به تعبیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در پیشگفتار کتاب «تاریخ نیشابور» ابوعبدالله حاکم (321-405هـ.ق.)؛ « ... در عُرف جغرافیانویسان و مورّخان قدیم، ناحیهای است که در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع میشود، تا دامنه کوههای هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) میگسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا میگیرد؛ یعنی مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد. بنا بر عرف این کتاب، تقریباً، همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند.»(«تاریخ نیشابور»، ص13-14) موضوع مورد توجه ما در این نوشتار، بازشناسی توابع و تقسیمات جغرافیایی این نیشابور است که یکی از بخشهای چهارگانه (ربع غربی) خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی را تشکیل میدهد.
پس، نخست؛ در نگاهی گذرا، به خراسان (نامشناسی، تاریخ و تقسیمات آن) خواهیم پرداخت و سپس، از حدود و تقسیمات جغرافیایی ربع یا بخش غربی خراسان (=نیشابور) خواهیم گفت. «خراسان» در لغت، به معنای مشرق، یعنی «جای برآمدن آفتاب» است.(«مفاتیح العلوم»، ص111) «خراسان»، در زبان پهلوی: xvar?s?n («فرهنگ فارسی به پهلوی»، ص 199) به معنی «مشرق» است که در مقابل مغرب باشد.(«برهان قاطع»، ج2، ص723) مسعودی در معرفی خراسان مینویسد: «ایرانیان نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را «خراسان» نامیدهاند که «خُر» همان «خورشید» است و این نواحی را به «طلوع خورشید» منسوب داشتهاند و جهت دیگر را که مغرب است «خُربَران» نامیدهاند».(«التنبیه و الاشراف»، ص30) فخرالدین اسعد گرگانی، در مثنوی «ویس و رامین»(ص 128)، معنی خراسان را چنین تبیین مینماید:
خوراسان را بود معنی خور-آیان
شواهد تاریخی، بیانگر آن است که سرزمین خراسان، در طول تاریخ، هیچ گاه، دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدودهاش همواره کاهش یا گسترش یافته است. اما بیگمان، سرزمین قدیم خراسان به مراتب گستردهتر از خراسان کنونی بوده و در دورههای قبل و بعد از اسلام، به تدریج تغییراتی در مرزهای آن پدیدار گردیده، تا به صورت کنونی درآمده است.(«خراسان بزرگ»، ص16) در نگاهی هماییک، میتوان خراسان را سرزمینی طولانی دانست؛ گسترده از نزدیک کرانههای جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصارمانند پامیر و هندوکش، که در نظریهای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یا ری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بوده است.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص8-11) خراسان در دوران ماقبل تاریخ، کانون حوادث زندگی نژاد آریا (آرینها) بوده است.(«تاریخ ایران باستان»، ج2، ص1427) این سرزمین، در دوران هخامنشیان، ساتراپ پرثو یا پارت را تشکیل میداد. در دورههای بعد، دستهای از مردم پارت، امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند.(«تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ص 118 و 27) در دوره ساسانیان، خراسان، یکی از چهار استان مهم کشور به شمار میآمد. این استان، به چهار بخش تقسیم میشد و این بخشها عبارت بودند از: مرو، نیشابور، هرات و بلخ.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص12) ...
در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.(«تاریخ الامم و الملوک»، ج5، ص224) خراسان، در دوره اسلامی، اهمیت و رونق دوچندان یافت؛ چنانکه محمد مقدسی، خراسان را مهمترین سرزمینها دانسته که بیش از همه جا دانشمند دارد، جای نیکوکاری و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.(«احسن التقاسیم» ترجمه، ج2، ص378) محمد مقدسی (336-380هـ.ق)، به نقل از احمد بلاذری، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و میگوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.(احسن التقاسیم، ص313) گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نامهای دیگر «نیشابور» میباشند.(«معجمالبدان»، ص331)
ابن فقیه (قرن 3 هـ.ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین مینماید: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- میباشد.(البلدان، ص615) ابن خردادبه (211-300هـ.ق)، از پیشگامان جغرافیانگاری دوره اسلامی، توابع نیشابور را به اختصار چنین بیان میکند: «نیشابور، شهرهای زام، باخرز، جوین، و بیهق را شامل میشود.»(«مسالک و ممالک»، ص25) و احمد یعقوبی (وفات: 292هـ.ق)، میگوید: نیشابور، شهری بزرگ با کورهها (= ناحیهها و شهرها)ی بسیار است، از آبادیهای نیشابورند: طبسین، قهستان، نسا، ابیورد، ابرشهر، جام، باخرز، توس، شهر توس بزرگ -که به آن نوقان گفته میشود-، زوزن و اسفراین.(«کتاب البدان»، ص 95-96) احمد بلاذری (وفات: 279هـ.ق) ، در بخش «فتوح خراسان» کتاب تاریخ خود، در آنجا که به فتح شهرها و نواحی خراسان، در دهه چهارم سده اول هجری، به دست سپاه مسلمانان، به سرکردگی عبدالله بن عامر کریز سخن میگوید؛ سرگذشت فتح زام (جام)، باخرز، جوین، بیهق، بشت (پشت)، اشبند (اسفند)، رخ، زاوه، خواف، اسبرائن (اسفراین) و ارغیان را از رستاقهای نیشابور را روایت میکند و سپس مینویسد: «ابن عامر ... ثم أتی أبرشهر و هی مدینة نیسابور» عبدالله بن عامر، به ابرشهر آمد و آن شهر نیشابور است.(«فتوح البلدان»، ص 390-391)
مقدسی نیز جغرافیای ربع نیشابور را چنین توصیف مینماید: اسم قصبه (=شهر اصلی) آنها ایرانشهر (=نیشابور) است. چهار بخش (= اربع خانات)، دوازده رستاق (= ولایت، شهرستان) و سه خزانه و قصر و دار دارد. بخشهای قصبه نیشابور عبارتاند از شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. ولایتهای آن عبارتاند از بشت، بیهق، کویان، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رخ. زوزن، دار آن و بوزجان قصر آن و توس و نسا و ابیود، خزانههای ایرانشهر هستند. و این ولایتها که از آنها یاد کردیم غیر از خزانههایشان، شش هزار دیه مانند عمواس دارند با یکصد و بیست منبر.(«احسن التقاسیم»، ص300) ابوعبدالله حاکم، درباره ولایتهای نیشابور میگوید: «ذکر ولایات کی از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور، نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی و آن دوازده ولایت است طول و عرض، یعنی آن از سی فرسخ و بیست و پنج کمتر نباشد. به هر یکی از آن قری و قنوات و باغات و عمارات.» او در ادامه؛ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان (استوا)، ارغیان، پُشت، رُخ، زوزن، خواف، ازقند، جام و باخرز، و جاجرم را در شمار ولایات نیشابور نام میبرد.(«تاریخ نیشابور»، ص215-217)
در «نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق» محمد ادریسی (وفات: 560 هـ.ق)، «الانساب» عبدالکریم سمعانی (وفات: 562 هـ.ق)، «معجمالبدان» یاقوت حموی (وفات: 626هـ.ق)، «الباب فی تهذیبالانساب» ابن اثیر (555-630 هـ.ق) و همچون اینها، به حدود و ولایتهای نیشابور (=خراسان غربی) اشاره شده است که برای پرهیز از به درازا کشیدن گفتار، از پرداختن به آنها پرهیز نموده و تنها برای تکمیل سیر تاریخی منابع تا سده دهم هجری به یادکرد دو منبع دیگر از سده هشتم و دهم هجری بسنده میکنیم؛ ابوالفداء (وفات: 732 هـ.ق)؛ بیهق، خبوشان، جام، طرثیث (ترشیز)، استوا، باخرز، بشت، اسفراین، طوس و جوین را از اعمال نیشابور یاد میکند.(«تقویمالبدان»؛ ص 479، 504، 505، 511، 513، 514) محمد بروسوی (وفات: 997 هـ.ق) نیز جوین، استوا، بیهق، اسفراین، بخرز (باخرز)، بُشت، جام، خبوشان، خواف، طوس را از نواحی نیشابور ذکر میکند.(«اوضح المسالک»؛ ص 145، 148، 149، 150، 196، 212، 262، 308، 319، 459).
در اینجا، گفتار جغرافیایی-تاریخی «ریع نیشابور و تقسیمات آن» یا به تعبیر ابوعبدالله حاکم؛ «ذکر ولایات کی [که] از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی»، را بدین امید که فرصتی دست دهد و در نوشتاری دیگر، به بازشناسی چهره فرهنگی این پاره ارجمند از خاک گهرخیز ایران فرهنگی بپردازیم، به پایان میبریم.
منابع:
- «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، جمع شمسالدین ابیعبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر (معروف به محمد مقدسی)، بیروت، دارصادر، 1906م. = 1285ق.
- «احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم»، تألیف ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361.
- «برهان قاطع»، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزی، با اهتمام دکتر محمد معین، تهران: امیر کبیر، 1393.
- «البلدان»، تألیف ابیعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی (معروف به ابن فقیه)، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب،1416ق=1996م.
- «التنبیه و الاشراف»، تألیف ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1365.
- «اوضح المسالک إلی معرفة البلدان و الممالک»، محمد بن علی بروسوی، تحقیق مهدی عبدالرواضیة، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1427ق.
- «تاریخ الامم و الملوک»، ابیجعفر محمد بن جریر الطبری، راجعه و صححه و ضبط نخبه من العلماء الاجلاء، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.= 1983م.
- «تاریخ ایران باستان»، حسن پیرنیا، تهران: دنیای کتاب، 1370.
- «تاریخ بیهق»، تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ افست مروی، 1361.
- «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان»، دانیل آل آلتون، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367.
- «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1375.
- «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، بارتولد. و، ترجمه حمزه سردادور، تهران: طوس، 1358.
- «تقویم البلدان»، تألیف اسماعیل بن علی ابوالفداء، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 2007م.
- «خراسان بزرگ»، احمد رنجبر، تهران: امیرکبیر، 1363.
- «ریشههای خراسان کهن» (online)، رسول پویان، وبگاه خراسانزمین، 24 مرداد 1391.
- «صورة الارض»، تألیف ابیالقاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، 1938م = 1317ق.
- «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، محمدباقر حسینی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره 118و 119، پاییز و زمستان 1376.
- «فرهنگ فارسی به پهلوی»، تألیف بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران، 1388.
- «فتوح البلدان»، لاحمد بن یحیی بن جابر البغدادی (اشهیر بالبلاذری)، [بیروت]: دار و مکتبه الهلال، 1988م.
- «کتابالبلدان»، تألیف احمد بن ابییعقوب بن واضح الکاتب المعروف بالیعقوبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.= 1988م.
- «مسالک و ممالک» تصنیف ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند، تهران: میراث ملل، 1371.
- «معجم البلدان»، شهابالدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله البغدادی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1399ق=1979م.
- «مفاتیح العلوم»، تألیف احمد بن یوسف خوارزمی؛ ترجمه حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، 1362.
- «ویس و رامین»، فخرالدین اسعدگرگانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه، 1337.
برگرفته از: حسین صومعه، «بازشناسی ربع نیشابور و تقسیمات جغرافیایی آن»، پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب، 1394/05/13.
«کعبه زردُشت» یا «بنخانه زرتشت»، بنایی باستانی برجای مانده از دوران هخامنشیان است که در محوطه نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید قرار گرفته است. بر دیوارههای این بنا، کتیبههایی حک شده است که مربوط به شاپور اول ساسانی و کرتیر و به سه زبان پهلوی، پارتی و یونانی میباشند. در کتیبه پهلوی کعبه زرتشت، ابرشهر -نام کهن نیشابور- در ردیف شهرها و نواحیای که در زیر نگین شاپور اردشیران قرار دارند، آمده است. این کتیبه، یکی از اسناد گویا در مطالعات و پژوهشهای تاریخ نیشابور دوره ساسانی به شمار میآید.
کعبه یا مکعب زَردُشت، بنایی باستانی، در محوطه باستانی نقش رستم در مقابل آرامگاههای صخرهای شاهانهخامنشی در کوه حسین در نزدیکی محوطه باستانی پرسپولیس و کوه رحمت و محوطه باستانی نقش رجب بر سر راه شیراز به اصفهان، در استان فارس. نما و ساختمان کعبهی زردشت کاملا مشابه زندان سلیمان در پاسارگاد است. کعبه زردشت، بنایی است مکعبیشکل که نمای چهار طرف آن پنجرههای کاذب است و از این نظر برگرفته از معماری اورارتویی است. بنا از یک سو پلکان و درگاه ورودی دارد که به اتاقکی راه مییابد که شاید درِ کشویی سنگی داشته است. این درگاه، رو به کوه حسین است. کعبه زردشت، یکپارچه سنگی است و بلوکهای سنگ آهک، آن را با فن بستهای سربی دمچلچلهای به هم وصل کردهاند. بنا، کتیبه ندارد و همین، تاریخگذاری و تعیین کاربری آن را دشوار میکند.
اریک اشمیت از موسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو، کتیبههای شاپور اول ساسانی را آشکار کرد که به سه خط و زبان پهلوی ساسانی و پارتی و یونانی نوشته شدهاند و در آنها فتوحات شاپور اول گزارش شده است. کتیبه معروف کرتیر نیز بر این بنا کنده شده است. این کتیبه از مهمترین اسناد در پژوهشهای تاریخ ادیان پیش از اسلام به شمار میرود.
بنای کعبه زرتشت تا 1936 م، تا نیمه در خاک قرار داشت و در این سال، اریک اشمیت، آن را خاکبرداری کرد. پس از کاوش آشکار شد که قاعده بنا بر سه سکوی سنگی کمارتفاع هرمیشکل قرار دارد. درباره کاربری کعبه زردتشت فرضیّات متعددی است؛ آن را آتشکده، استودان و حتی دژنبشت یا کتابخانه پنداشتهاند. فرضیه آخر، به دلیل فضای محدود و کوچک اتاقک، منطقی نمینماید. («دانشنامه دانشگستر»، ج 13، ص 160)
این کتیبه، بر دیوار ساختمان کعبه زرتشت کنده شده است. بر سه ضلع ساختمان مکعبشکل کعبه زرتشت، به سه زبان فارسی میانه (پهلوی)، زبان پارتی و زبان یونانی کتیبههایی نگاشته شده؛ تحریر پهلوی دارای 35 سطر و بر دیوار شرقی، تحریر پارتی دارای 30 سطر و بر دیوار غربی، و تحریر یونانی دارای 70 سطر و بر دیوار جنوبی، نگاشته شده است.
در بند اول و دوم کتیبه پهلوی کعبه زرتشت، از نواحی و شهرهایی که در زیر نگین فرمانروایی شاپور قرار دارند نام برده شده و در بند دوم نام کهن نیشابور به گونه تماماپارخشتر (=ابرشهر) در کنار نام شهرها و نواحی دیگر آمده است. بدین گونه؛ «وروچان، سیکان، اران، بلاسگان تا فراز به کوهِ کاف و در آرانان و به همه کوهِ پریشخوار، ماد، گرگان، مرو، هرات و تماماپارخشتر ]ابرشهر= نیشابور[، کرمان، سکستان، توران، مکران، پارتان، هندوستان، کوشان شهر تا فراز به پیشاور و تا به کاش (=کاشغر)، سغد و چاچستان ... دریا مزون شهر.« («تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»، ص86؛ «کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبه شاپور اول ساسانی»، ص 31-37)
کتیبه شاپور اول بر دیواره کعبه زرتشت، از دیدگاه شناخت سرزمینها و رویدادهای عصر ساسانی دارای اهمیت ویژهای است. همچنین کاربردهای زبانشناسی آن را در مطالعات زبان پهلوی و پارتی را بر وجوه ارزشمندی این کتیبهها باید افزود. این کتیبه، به عنوان سندی گویا و روشن در حیات تاریخی نیشابور به شمار میآید که به دنبال نشانهای دیگری همچون سکه فرهاد دوم اشکانی، پیایند حضور تاریخی نیشابور را در دوره پیش از اسلامی (از دوره پارتها تا دوره ساسانیان) مستندسازی مینماید.
ابرشهر، نام کهن نیشابور است که به شکلهای «اَپَرشهر»، «آپَرشهر»، «بَرشَهر» و «اَبْرشهر» نیز آمده. نام ابرشهر، به شهر نیشابور و همچنین قلمرو این شهرستان، که در برگیرنده بخش غربی خراسان بزرگ کهن (=استانهای خراسان کنونی در ایران) بوده، اطلاق میگردیده است. حضور و فعالیت عشایر «اپرنی» از اقوام داهه –بنیانگذاران حکومت اشکانی- در این ناحیه، باعث شد تا ابرشهر، مأخوذ از نام ایشان و در اصل «اپرنکشهر» دانسته شود. در بندهش نیز آمده است که «ابرشهر را چنین گوید که ابرنکشهر است». ابرشهر، یکی از نواحی معتبر و پررونق سرزمین پارت و قلمرو اشکانی بوده و نام اپرشهر به عنوان محل ضرابخانه، حک شده بر روی سکهی فرهاد دوم اشکانی (حکومت 128-138 ق.م.) از قدیمیترین مدارک مربوط به آن است. در دورانهای هخامنشیان و سلوکیان نیز به همین نام شناخته میشده و در آغاز روزگار ساسانیان، منطقهای شناخته شده بود.
طبری، ابرشهر را در کنار مرو، بلخ، گرگان، سیستان و خوارزم، جزو متصرفات اردشیر بابکان –بنیانگذار سلسلهی ساسانیان- آورده و در کتیبه شاپور در کعبه زرتشت، نام ابرشهر، نیز در حدود مرزهای ایرانشهر و از باجگذاران ساسانی ذکر شده است. ابرشهر در این زمان، یکی از استانهای وسیع مملکت محسوب میشد و نام آن، از این زمان به بعد، بر روی سکههای «پیروز»، «قباد»، «بهرام چوبین» و «خسرو اول» نقش بست و در کتب مختلف، همچون جغرافیای موسی خورنی (سدهی پنجم میلادی) و تاریخ سبئوس ارمنی (سدهی هفتم میلادی) وارد شد. در سدههای نخستین اسلامی، ابرشهر در کنار نیشابور به عنوان نام حضور دارد، تا این که به تدریج از سدههای چهارم و پنجم هجری، نیشابور یکسر به جای ابرشهر مینشیند. نامگذاری نیشابور –که نام نوین این شهر، از دوران ساسانی به بعد است- را به شاپور اردشیران نسبت میدهند که شهر را دوباره بنا نهاد و آن را نیوشاپوهر (شهر زیبای شاپور) نام نهاد. این خبر، به طور ویژه در متن پهلوی ساسانی «نامه شهرستانهای ایران» آمده است. («ابرشهر، نیشابور»، ص191-196)
- مآخذ:
-- «دانشنامه دانشگستر»، زیر نظر علی رامین، کامران فانی، محمدعلی سادات، تهران: موسسه علمی فرهنگی دانشگستر، 1389.
-- تفضلی، احمد، و به کوشش آموزگار، ژاله. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن، 1376.
-- اکبری، امیر، «کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبه شاپور اول ساسانی»، پژوهشنامه تاریخ، سال سوم، ش 11، تابستان 87، ص 29-70.
-- نعمتی، بهزاد، «ابرشهر، نیشابور»، خراسان پژوهی، سال اول، ش 2، ص 191-196.
- منبع: «نشان نیشابور در کتیبه شاپور یکم کعبه زردشت»، کارنامک ریوند نیشابور، 25/10/1392.
همچنین ببینید: خراسان غربی
«نامه شهرستانهای ایران»، متنی پهلوی، برجای مانده از دوران ساسانیان، که درونمایه آن گیتاشناخت ایران است و به یادکرد شهرهای ایران پرداخته. بخش خاور یا خراسان این نامه، از چگونگی پدیدآیی شهر نیشابور به دست شاپور اردشیران خبر میدهد.
نسک «نامکی شَتریهائی اِیران» که با عنوان «نامه شهرستانهای ایران» به فارسی برگردانده شده، رساله کوچکی است که به زبان پهلوی (فارسی میانه) نگاشته شده. این متن، تنها نسک برجای مانده از دوران ساسانیان است که درونمایه آن، تنها به جغرافیای ایرانشهر و یادکرد شهرستانهای ایران، ویژه گردیده. هر چند در جاهایی از متنهای دیگر پهلوی، همچون «بندهش»، «دینکرد»، «گزیدههای زاداسپرم» و ... از جغرافیای باستانی ایران و ویژگیهای نواحی و شهرها سخن رفته است اما هیچ کدام، چون این کتاب، ویژه جغرافیا نیست.
در این رساله، ایرانشهر بر حسب جهات چهارگانه جغرافیایی، به چهار ناحیه خاور، باختر، نیمروز (جنوب)، اپاختر (شمال) تقسیم شده است. گویا از زمان خسرو انوشیروان، چنین دستهبندیای رواج یافته است زیرا به گفته تاریخنویسان اسلامی، شاه برای هر یک از نواحی چهارگانه، سپاهبُدی تعیین میکرد. برخی نیز بر این باورند که این دستهبندی، بیشتر به گونهای نمادین و بر پایه باورهای دینی بوده تا اداری و حکومتی. این رساله، نخست با یادکرد شهرهایی که در شرق (خراسان) جای داشتهاند، آغاز میگردد و پس از آن، به شهرهای غرب پرداخته و سپس از شهرهای ناحیه جنوب، سخن میگوید و سرانجام با یادکرد شهرهای شمال (که در زیر نام آذرآبادگان آمدهاند)، پایان میپذیرد.
در «نامه شهرستانهای ایران»، همانند بسیاری از آثار پهلوی، اسطورهها و رویدادهای تاریخی در هم میآمیزند چنانکه بنیان برخی شهرها به چهرههای اساطیری همچون جمشید و ضحاک و فریدون، و برخی دیگر، به دوره تاریخی پادشاهان ساسانی نسبت داده میشود. به هر روی، این رساله، یکی از منابع اصلی و مهم شناخت شهرهای ایران در دوره ساسانی به شمار میآید.
«نامه شهرستانهای ایران»، چندین بار، به دست دانشورزان و پژوهشگرانی همچون بلوشه(1)، جاماسپ آسانا(2)، مودی(3)، مارکوارت(4) و نیبرگ(5) به چاپ رسیده و به زبانهای اروپایی، بویژه انگلیسی و فرانسه، ترجمه شده است. ترجمههایی از این رساله به فارسی نیز از صادق هدایت، سعید عریان و احمد تفضلی در دست است.
در بخش خاور (=خراسان) این نامه پهلوی، از شهرهای خراسان بزرگ در دوران ساسانی یاد میشود؛ نیشابور، سمرقند، سغد، بلخ، خوارزم، مرورود، مرو، هرات، پوشنگ، توس، قاین و گرگان و قومس. درباره نیشابور، چنین نگاشته است: «شهرستان نیشاپور را شاپور پسر اردشیر ساخت، در آن زمان که پهلیزک تورانی را کُشت، و در همانجا فرمود شهرستانی بسازند.»
- پانوشتها:
1. E. Blochet, “Liste geographique des villes de l’Iran”
2. Jamasp-Asana, “Pahlavii Texts”
3. J.J. Modi, “Shatroiha-I-Eran”
4. J. Markwart, “A Catalogue of the Provincial Capitals of Eranshahr”
5. H.S. Neyberg, “A Manual of Pahlavi”
- منبع: «نامه شهرستانهای ایران»، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش بهمن انصاری (سوشیانت)، 1391.
نقل از: کارنامک ریوند نیشابور
نیشابور، روزگاری یکی از بزرگترین شهرهای جهان بود و رقیبی برای شهرهای بغداد و قاهره در قلمروی دنیای اسلام محسوب میشد. ولی با این وجود نیشابور به اندازه آن دو شهر مشهور نیست چراکه بارها به طور کامل ویران شده است. خرابههای شهرهای گذشتهی نیشابور، دقیقا در شرق شهر کنونی نیشابور، در شمال شرقی ایران قرار دارند. این خرابهها کاملا مدفون شدهاند، اما از طریق بررسی تپهها و چالههای مزارع که به وسیلهی حفاریهای غیرقانونی ربایندگان اشیای باستانی ایجاد شده و پر از سفالها و آجرپارههاست، میتوانند شناسایی شوند. توصیف مختصر این خرابهها نیز توسط دو باستانشناس، جکسون و اسکیز، در سالهای آغازین قرن بیستم، چیزی بیش از شناسایی خرابههای دژ شهر و منطقهی اصلی بازار آن نبود. هیات باستانشناسی که توسط موزه هنر متروپلیتن در اواخر دههی1930 میلادی (1349 هـ.ق) با نظارت چارلز ویلکینسون اعزام شد، نیز نتوانست بررسی جامعی را از خرابههای تمام منطقه، به انجام رساند.
اطلاعات سرگذشتنامهای تاریخ نیشابور که توسط ریچارد نلسون فرای، ایرانشناس فقید، ویرایش شده است، منبع کاملی برای اطلاعات مردمشناسی محسوب میشود. این مجموعه بیشترین کاربرد را در ارجاعات مربوط به گورستانهایی که افراد در آنها مدفون شدهاند، دارد. علیرغم اهمیت فرهنگی- سیاسی عظیم نیشابور در دورهی شکوفایی تاریخ اسلام، جغرافیای طبیعی شهر، تقریباً به صورت کامل ناشناخته مانده است.
The Sassanid Persian Empire and tributary territories
from 226 to 651 A.D
ابرشهر، نام قدیمیتر نیشابور بوده که به شکلهای «اَپَرشهر»، «آپَرشهر»، «بَرشَهر» و «اَبْرشهر» نیز آمده است. ابرشهر، گاه به یکی از استانهای خراسان و گاه به ناحیه و کورهی نیشابور اطلاق شده است.برخی نیز آن را بر شهر نیشابور یا مرکز ناحیهی آن، منطبق دانستهاند. «دینوری» علاوه بر این از ابرشهر دیگری در فارس یاد کرده است. مانعی نیست که این نام در یک زمان به معنی خود شهر و ناحیهی نیشابور به کار رفته باشد، چنان که نام «نیشابور» در طی دوران اسلامی، چنین دامنهی اطلاقی داشته است. حضور و فعالیت عشایر «اپرنی» از اقوام داهه (بنیانگذاران حکومت اشکانی)در این ناحیه، باعث شده تا ابرشهر، مأخوذ از نام ایشان و در اصل «اپرنک شهر» دانسته شود. در بندهش نیز آمده است که «ابرشهر را چنین گوید که ابرنک شهر است».
نظریهی دیگر دربارهی نام ابرشهر، با در نظر گرفتن «اَبَر» به معنی بالا، بالای و بَر به دست میآید. در این معنی، ابرشهر، «شهر بالا» معنی میشود مانند ابرده به معنی «ده بالا».«اصطلاح اپر/ابرشهر، شاید از نامی کهن، ریشه گرفته باشد که به مفهوم شهر بالای هخامنشیان، یا شهربانی بالای سلوکیان است». اشارهی بندهش به ابرنک شهر و نیز اهمیت و موقعیت منطقهی ابرشهر در سرزمین پارت،که در دوران اشکانی پررونق بود، بر این نظر که اپرنک شهر، صورت فعلی ابرشهر است میافزاید و از طرف دیگر، عنوان «شهر بالا» برای ابرشهر در برابر قومس یا هر جای دیگر به مثابهی سرزمین پایین، در نظریهی دوم، چندان قابل قبول نبوده و تقارن و مناسبتی را نشان نمیدهد. ابن ابی الطیب (متولد 458 هجری) نیز در شعری «ابرشهر» را قطب شهرها توصیف میکند:
قطب و سائرها رسوم السور
نام اپرشهر به عنوان محل ضرابخانه، حک شده بر روی سکهی فرهاد دوم اشکانی (حکومت 128-138 ق.م.) از قدیمیترین مدارک مربوط به آن است. ابرشهر، در طی دوران اشکانی، رونقی فراوان یافت، چنان که در پایان عهد اشکانیان و آغاز روزگار ساسانیان، منطقهای شناخته شده بود. طبری، ابرشهر را در کنار مرو، بلخ، گرگان، سیستان و خوارزم، جزو متصرفات اردشیر بابکان (بنیانگذار سلسلهی ساسانیان) آورده و در کتیبهی شاپور در کعبهی زرتشت، نام ابرشهر، نیز در حدود مرزهای ایرانشهر و از باجگذاران ساسانی ذکر شده است. ابرشهر در این زمان یکی از استانهای وسیع مملکت محسوب میشده است و نام آن، از این زمان به بعد بر روی سکههای «پیروز»، «قباد»، «بهرام چوبین» و «خسرو اول» نقش بست و در کتب مختلف، همچون جغرافیای موسی خورنی (سدهی پنجم میلادی) و تاریخ سبئوس ارمنی (سدهی هفتم میلادی) وارد شد.
در سدههای نخستین اسلامی، ابرشهر در کنار نیشابور به عنوان نام حضور دارد، تا این که به تدریج از سدههای چهارم و پنجم هجری، نیشابور یکسر به جای ابرشهر مینشیند و در منابع این دوران به بعد، جز بندرت، نام ابرشهر، برای این ناحیه و شهر به کار نمیرود. اطلاق نام «ایرانشهر» به این منطقه که در برخی متون مانند احسن التقاسیم آمده نیز، تصحیف نام ابرشهر و اطلاقی به خطا دانسته شده است.
نیشابور، که به صورتهای «نیشاپور»، «نشابور» و «نیشابور» نیز آمده، به عنوان نام بعد از ابرشهر و در روزگار ساسانیان پیدا شد و از آن زمان به بعد به یکی از شهرهای مهم خراسان اطلاق یافت. این نام، صورت تغییر یافتهی یک واژهی مرکب به زبان پهلوی ساسانی است: قسمت اول نام یعنی «نی» را برخی در اصل «نِه» (ریشهی فعل نهادن؛ به معنی جای و شهر) و برخی «نیْوْ» (صفت؛ به معنی دلیر، مردانه، بهادر، زیبا و خوب) و بعضی نیز «نیک» (صفت؛ به معنی خوب، خوش، زیبا و شخص نیکوکار) دانستهاند. قسمت دوم نام یعنی «شابور» در اصل «شاه پوهر» (شاهپور، شاپور و معرب: سابور) به معنی شاهزاده و پسر شاه و در اینجا اسم خاصی است که به سازندهی شهر باز میگردد. و او در روایات مختلف، شاپور پسر نستوه (نوادهی گودرز و از اعیان و پهلوانان مملکت فریدون و منوچهر که در جنگ سوم نوذر با افراسیاب کشته شد)، یا شاپور اول (حکومت 241 تا 272م.) و یا شاپور دوم ساسانی (309 تا 379م) عنوان شده است.
آنچه که آشفتگی اقوال و دشواری رهیافت به نظر صحیح را دامن میزند، شباهت نام سه شهر ساسانی شاپور، نیشاپور و جندی شاپور با هم است که باعث اشتباه و درهم شدن روایات و تواریخ مربوط به ساخت، سرگذشت و ویژگی این شهرها شده است. در روایات متعدد، شهر و کاریزهای آن به «تهمورث دیوبند»، «ایرج» و «منوچهر» نسبت داده شده و تنها در مجمل التواریخ و القصص از شاپور پسر نستوه، به عنوان سازندهی شهر، نام برده شده، اما این انتساب که با تردید گزارش شده در منبع دیگری تایید نمیشود. اکثر خبرها، از جمله متن پهلوی ساسانی “شهرستانهای ایران” که در زمرهی قدیمیترین آنهاست، بنای شهر و نام آن را به شاپور اول منسوب میدارند. بنابراین روایات، شاپور اول پس از جدال با “پهلیزک تورانی” در این مکان شهری ساخت و آن را نه شاپور (شهر شاپور) یا نیو شاپور (شهر زیبای شاپور- شاپور خوب) نام نهاد .در فاصلهی بین فرمانروایی شاپور اول و شاپور دوم، شهر ویران میشود ولی شاپور دوم آن را تجدید بنا میکند. این دوبارهسازی شهر به دست او باعث شده تا برخی نام شهر را برگرفته از نام شاپور دوم ساسانی بدانند.
با توجه به سکههای ساسانی ضرب شده در نیشابور (در برخی سکهها: نیه) و قراینی چون نحوهی معرب کردن نام توسط اعراب (نیسابور) به نظر میرسد «نیو شاهپور» صورت اصلی نام نیشابور و تشکیل شده از صفت و اسم به جهت تقدیر از سازندهی شهر باشد که از روزگار ساسانیان پدید آمد و در بعد از اسلام معرب شده، به صورت «نیشابور» درآمد.
منبع: «نیوشاپور، یادگار دلیری شاپور ساسانی»، وبگاه «ساسانیان: پژوهشی در تاریخ ساسانی»
با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایرانزمین را سرزمینی مییابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفتهاند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم میشده که هر یک از این بخشها را «ربع» مینامیدهاند. هر یک از این ربعها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده میشد. از عمدهترین آبادیهای ربع نیشابور، که در برگیرنده استانهای خراسان کنونی کشورمان است میتوان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود.
با نگاهی به نقشههای جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینیتر مییابد. این، «ربع نیشابور» است، «ربع غربی خراسان کهن» یا «خراسان بزرگ غربی». در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است. از دیگر نگاه؛ شهر نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. نیشابور، در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پارهای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است؛ پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان میشناسیم.
در این مقاله، به بازکاوی مفهوم «خاور» و «خاوران» در زبان پارسی و شناخت جایگاه نیشابور در جغرافیا، تاریخ و فرهنگ خاوران خراسان (خراسان غربی) و پیشنهاد تاسیس «استان خراسان غربی» در غرب استان خراسان رضوی (جبهه غربی بام خراسان؛ رشتهکوه بینالود) به مرکزیت نیشابور (که گرانیگاه هویت تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ غربی است) میپردازیم.
«خاوران»، واژهای است سامان یافته از دو پاره، «خاور» + «ان» نسبت مکانی. در کاوشی در فرهنگهای زبان فارسی معیار، «خاور» را در برابر «باختر» مییابیم. «خاور» و «باختر»، هر چند که در زبان فارسی امروز، به ترتیب به معنی «شرق» و «غرب»، به کار میروند اما در فارسی قبل از اسلام، یعنی در زبان پهلوی، مشرق را «خوراسان» [Xor?s?n] = خراسان، و مغرب را «خوربران» [Xwarbaran] = خاوران گفتهاند و «اپاختر» [Ap?xtar] = باختر به معنی شمال، در مقابل «نیمروز» [N?m?z] به معنی جنوب، قرار میگرفته است.
پس در زبان پهلوی، «خاوران» به معنی «مغرب» است و «خراسان»، به معنی «مشرق». «خاور»، که «خاوران» برگرفته از این واژه است، در متون قدیم (فارسی دری)، دارای مفهومی در هم تنیده است بدین گونه که، به تناسب گفتار، میتوانسته به هر یک از دو معنی «مغرب» یا «مشرق»، به کار گرفته شود. در «فرهنگ رشیدی» تالیف ملاعبدالرشید تتوی، از مدخل «خاور» به «باختر» ارجاع داده است و در مدخل «باختر»، چنین آمده است: «باختر: مشرق و خاور، مغرب. چنانکه از اکثر اشعار متقدمین، معلوم میشود؛ فردوسی میگوید: «چو مهر آورد سوی خاور گریغ/ هم از باختر بر زند باز تیغ». و گاهی، عکس این نیز استعمال کنند، انوری گوید: «در زخاک خاوران، چون ذره مجهول آمده/گشته امروز اندر او چو آفتاب خاوری». و تحقیق، آنست که باختر مخفف «با اَختَر»ست، و اختر؛ ماه و آفتاب، هر دو را گویند. پس باختر، مشرق و مغرب را توان گفت. و همچنین خاور، مخفف «خارور»ست. و خار، ماه و آفتاب باشد. پس خاور نیز مشرق و مغرب را توان گفت و از این جهت، قدما در هر دو معنی، هر دو لفظ را استعمال کردهاند، لیکن، «خار»، مرادف «خور» بیشتر آمده، از این جهت، به معنی مشرق، استعمال کنند.»
چنانکه گفته شد؛ دو معنای عمده را برای واژه «خاوران» میتوان بازیابی نمود؛ «مشرق» و «مغرب». «خاوران»، بر گرفته از واژه «خاور» است که با افزوده شدن پسوند «ان» نسبت مکان، افزون بر معانی واژه خاور، مفاهمیی همچون «خاورزمین» و «سرزمینهای واقع در سمت خاور» نیز از آن برداشت میشود. برای «خاور»، به معنی «غرب»، «مغرب» و «سمتی که آفتاب در آن، غروب میکند» شواهد فراوانی، در متون فارسی قدیم میتوان بازیافت؛ چنانکه رودکی میگوید: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/از خراسان سوی خاور میشتافت»، یا فردوسی که میگوید: «چو از مشرق او سوی خاور کشید/ ز مشرق شب تیره سر برکشید» و همچنین در سخن نظامی: «سپیده چو بر زد سر از باختر/ سیاهی به خاور فرو برد سر» و اسدی توسی: «با شادی و جام دمادم نبید/ همی خورد تا خور به خاور رسید» و ...
«خاور» به معنی «شرق»، «مشرق» و «سمتی که در آن، آفتاب، طلوع میکند»، که گونه معنایی کاربرد رایج این واژه در فارسی قدیم است و البته در زبان فارسی معیار زمان ما هم، عموماً کسی «خاور» را «مغرب» نمیداند. در اینجا برای بازنمایاندن معنی «خاور» در متون قدیم، نمونههای آورده میشود. فردوسی میگوید: «ز خاور، چو خورشید بنمود تاج/گل زرد شد بر زمین رنگ ساج»، « خداوند آن شهر، نیکوتر است/ تو گویی فروزنده خاور است». خاقانی: «آفتاب از دامن خاور بزاد/ کو مهی کآفتاب چاکر اوست». ناصر خسرو: «چون نیست حال ایشان یکسان و یکنهاد/ گاهی بسوی مغرب و گاهی به خاورند» و .... «خاوران» نیز، در عرف و تداول رایج زبان فارسی، به معنای «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است. چنانکه حکیم توس در شاهنامه، میگوید: «بخفت و چو خورشید، از خاوران / بـرآمــد بـه سـان رخ دلبــران»، نمونه امروزی، این که در مصرع اول شعر سرود ملی کشور عزیزمان نیز آمده است: «سر زد از افق، مهر خاوران / فـروغ دیــدهی حـقباوران».
چنانکه پیش از این نیز آمد، در زبان پهلوی و در جاهایی در متون فارسی دری، «خاور» یا «خاوران» را به معنای «مغرب» آن، در برابر «خراسان» به معنای مشرق میبینیم: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/ از خراسان سوی خاور میشتافت» (رودکی). باری! «خراسان، مشرق است که در مقابل مغرب باشد»(برهان قاطع) و خراسان جای برآمدن خورشید است: خور (خورشید) + آس (طلوع کردن) + ان (پسوند نسبت مکانی). و فخر گرگانی، این معنا را چه زیبا به رشته سخن درآورده است:
در و باش و جهان را میخور آسان
زبان پهلوی، هر کو شناسد
خراسان آن بود کز وی خور آسد
خور آسد پهلوی باشد: خور آید
عراق و پارس را خور زو برآید
خوراسان را بود معنی خورآیان
کجا از وی خور آید سوی ایران
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمین و آب خاکش هر سه پاکست
پس، در نگاه معناشناسانه، «خراسان» در نقش «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است و همچنین نام ولایت پهناور بوم ایرانزمین و ایالت شرقی قلمرو ایران، نیز «خراسان» است.
با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایرانزمین را سرزمینی مییابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفتهاند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم میشده که هر یک از این بخشها را «ربع» مینامیدهاند. هر یک از این ربعها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده میشد. از عمدهترین آبادیهای ربع نیشابور، که در برگیرنده استانهای خراسان کنونی کشورمان است میتوان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود. یعقوبی، در کتاب مهم جغرافیایی «البلدان»، حدود این دیار را چنین توصیف مینماید: «نیشابور، ولایتی است وسیع، با نواحی بسیار، که از آن جمله است طبسین و قوهستان و نسا و ابیورد و ابرشهر و جام و باخرز و طوس ... و زُوْزَن و اسفراین ...». با نگاهی به نقشههای جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینیتر مییابد. این، ربع نیشابور است، ربع غربی خراسان کهن یا خراسان غربی بزرگ. چنانکه پیشتر گفته شد؛ در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است.
نیشابور خراسان، شکوه فرهنگ و تاریخ خاوران ایران
از دیگر نگاه، این نیشابور، خود یک خاوران به معنی شرقی و سوی طلوع روشنی و گسترانیدن سپیده و روشنایی است زیرا در درازای تاریخ خود، همواره سرچشمه و سرآغاز بوده است. در دوران پیش از اسلام، نیشابور با نام نامور «ابرشهر» و «اپرنکشهر» و «اپارخشتر»، سرزمین خراسان را به دوران اشکانیان و پارتها پیوند میدهد که پدیدآورندگان یکی از دورانهای شکوه تمدن ایرانیاند. همچنین و در متون کهن ایرانی میخوانیم که آذر برزین مهر بر کنار آب سوور در بوم ابرشهر جای دارد و پس از آن، گشتاسبشاه، این آتش سپند بهرامی را بر کوه ریوند بوم نیشابور مینشاند و آن کوهستان، پشته گشتاسپان، نام میگیرد.
نیشابور، در دوران چیرگی تازیان بر ایرانیان، دارالاماره ابومسلم خراسانی و مرکز نخستین فعالیتهای آزادیخواهانه و بیگانهستیزانه خراسانیان میشود و چندی نمیگذرد که پایتخت نخستین حکومت ایرانی، به دست طاهریان در نیشابور، برپای میگردد. مدینةالرضای نیشابور، در سال 200 هجری، میزبان آبرومند و شکوهآفرین بزرگمردی معناپیشه است که امروز آرامگاه و بارگاه آن بزرگوار، منبع و منشاء نور و مهرورزی سرزمین خورشیدی خراسان، فخر خاوران و پایتخت معنوی ایران است. نیشابور، همچنین پایگاه پویا و بزرگ و شکوهمند علم، فرهنگ و تمدن اسلامی است، چنانکه نیشابور را در این دوره، با القابی همچون «امّالبلاد مسلمین»، «معدن الفضلاء و منبع العلماء»، «دارالعلم»، «چشم خراسان» و ... یاد میکنند.
عطاملک جوینی، نیشابور را چنین توصیف میکند: «اگر زمین را، نسبت به فلک توان داد، بلاد به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور از میان کواکب، زهره زهرای آسمان باشد. و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود» و ابنحوقل در قرن چهارم هجری، درباره اقلیم، موقعیت تمدنی و ارتباطی نیشابور در خراسان، چنین مینگارد: «انّهُ لیس بخراسان مدینةٌ اَصحَّ هواءَ و افسحُ فضاء و اشدُّ عمارة و ادومُ تجارة و اکثر سابلة و اعظم قافلة من نیسابور» و اصطخری میگوید: «از بغداد، هیچ شهری در مشرق، بزرگتر و آبادانتر از ری نیست مگر نیشابور که عرصه آن فراختر است.» و ابن ابی طیّب که برخی، نشان آرامگاه او را به نام «پیر حاجات»، در ولایت بیهق قدیم یا سبزوار کنونی میدهند درباره نیشابور خراسان میسراید:
مَرسی الانامِ و لیس مَرسَی بور
دُعیت ابرشهر البلادِ لانّها
قطب و سائرها رسوم السور
گرانیگاه هویت فرهنگی خراسان بزرگ غربی
باری! خراسان، احیاگر زبان فارسی و خاستگاه سرآمدان و نخستینهای عرفان، فلسفه، ادبیات و ... در حوزه فرهنگ و تمدن ایران است. خراسان، از دیرباز، دارای جایگاهی ویژه در علم، ادب و سیاست بوده و شمار دانشمندان، ادبا و سیاستمدارانی که از این سرزمین برخاستهاند و به فرهنگ ایرانی-اسلامی خدمت کردهاند، به حدّی گسترده است که تفحّص در احوال و آثار یکایک آنان، پژوهشی بس عظیم را میطلبد. چرا که هر یک از شهرهای عمده این ولایت، مهد نخبگانی بوده است که تالیفات برخی از آنان، به دهها جلد میرسد. نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. استاد عبدالحمید مولوی، در بازنمایی گوشهای از ابعاد فرهنگی نیشابور چنین میگوید: «با مراجعه به تواریخ قرون اولیه اسلام، هیچ شهری مانند نیشابور در بلاد اسلامی از شرق تا غرب، وجود نداشته و به کوتاهی سخن میتوان گفت که اهمیت علمی نیشابور در ترویج دین اسلام و بسط علوم مختلفهی آن، مانند نداشته است و چون نیشابور جزو خراسان است به عبارت دیگر میتوان گفت که خراسان در ترویج دین اسلام و تالیف کتب دینی و پیشرفت علوم متداوله وقت، بر تمام ممالک اسلامی، تفوق داشته و علمدار نشر احادیث و احکام قرآن و بسط علوم دینی در روی زمین بوده است.»
و این نیشابور، مرکز غرب خراسان بزرگ، گرانیگاه تاریخ و هویت فرهنگی خراسان و تنها شهر عمده خراسان کهن است که امروز در مرزهای ایران بزرگ خودنمایی میکند. پس اگر به «خاوران» به معنای «مغرب» آن، نسبت به ولایت پهناور «خراسان» بنگریم؛ نیشابور را بخش غربی یا «خاوران خراسان کهن» و یا «خراسان بزرگ غربی»، و اگر «خاوران» را به معنای «مشرق» و «خاورزمین» آن در نظر آوریم؛ نیشابور را که در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پارهای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است، پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان میشناسیم. باشد تا با تاسیس استان خراسان غربی، و فراهم آمدن بسترها و زیرساختها، شاهد خدمات دوچندان نیشابور و نیشابوریان به فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی و خیزش دوباره تمدنآفرینی خراسان فرهنگی باشیم؛ که به تعبیر استاد محمد رضا شفیعی کدکنی و به استناد همه کتابهای مرتبط با تاریخ فرهنگ خراسان؛ «همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند» و همدیار بزرگانی همچون عطار و خیام و فردوسی و جامی و جوینی و بیهقی و ... که همگی فرزندان خراسان بزرگ و فخر ایرانیاناند.
رَبْعِ نِیشابور؛ بخش غربی خراسان بزرگ؛ خراسان باختری؛ خراسان غربی؛ یکی از چهار بخش خراسان بزرگ، که با تطبیق بر جغرافیای امروز، مجموعه خراسان کنونی که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد (استانهای خراسان شمالی، خراسان رضوی و خراسان جنوبی) را در بر میگیرد. ربع نیشابور، در عرف جغرافیانویسان و مورخان قدیم، ناحیهای است که در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع میشود، تا دامنه کوههای هزارمسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) میگسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا میگیرد.[1]
1. محمدرضا شفیعی کدکنی. پیشگفتار کتاب «تاریخ نیشابور». ترجمه? تألیف ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، 1375. ص13-14.
در اوایل دوره اسلامی و در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.[3] احمد بلاذری (قرن2و3 قمری)، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و میگوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.[4]
گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نامهای دیگر «نیشابور» میباشند.[5] ابن فقیه (قرن 3 هـ. ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین کردهاست: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- میباشد.[6]
منابع
1. امیر اکبری. قلمرو طاهریان و اهمیت شهرهای اربعه خراسان. .پژوهشنامه تاریخ، ش. شماره 19 (دوره 5، تابستان 1389): ص28.
2. محمدباقر حسینی. عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته. . مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، ش. شماره 118و 119 (پاییز و زمستان 1376): ص429.
3. ابیجعفر محمد بن جریر الطبری. تاریخ الامم و الملوک. بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1983م. ج5، ص224.
4. احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، 1906م. ص313.
5. شهابالدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی.معجم البلدان. بیروت: دار احیاء الثراث العربی، 1979م. 331.
6. ابیعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی. البلدان. بیروت: عالم الکتب، 1996م. 615.
«خراسان غربی»، در اصطلاح جغرافیای تاریخی و فرهنگی به بخش غربی خراسان بزرگ ایرانزمین اطلاع میگردد. این ناحیه، خراسان کنونی ایران را در گستره پوشش خود قرار میدهد. نیشابور Neyshabur)؛ نیشاپور Nishapur یا ابرشهر (Abarshahr تقریبا در مرکز جغرافیای این ناحیه گسترده قرار دارد و این شهر، سدهها (بویژه در دوران اوج شکوفایی خراسان و ایران بزرگ فرهنگی) مرکز حکومتی و کانون تحولات سیاسی – اجتماعی؛ و امروزه نیز گرانیگاه تاریخ و پایگاه هویت فرهنگی این ناحیه میباشد. در «فرهنگ اساطیر ایرانی» درباره این شهر آمده است: »ابرشهر، نام قدیم نیشابور است. کدخدایی ابرشهر را دستان سام، شکوه بخشید. ابرشهر را ابرنگشهر گویند. دریاچه سوبر (سوگر) بر سر کوه توس، در این شهر قرار دارد. سروش و اردیبهشت در حق این شهر، آفرین کرد، بدین روی؛ اسبداری، زیناوندی، ستبرکمانی، پاکیزگی و پیدایی و آرامش و خیاگری و بلندآوازگی بر این شهر، بیشتر است.» و در جایی دیگر میافزاید: «آذر برزینمهر، یکی از سه آتش مقدس آیین زردشتی بود که در کوه ریوند در شمال غربی نیشابور، جای داشته است.»(1)
پروفسور «آرتور کریستنسن» (Arthur Christensen) نویسنده کتاب ارزشمند "L"iran sous les Sassanides" که به فارسی، تحت عنوان «ایران در زمان ساسانیان» ترجمه و منتشر شده، نیز درباره آتشگاه نیشابور، نوشته است: «آذر برزینمهر یا آتشکده کشاورزان، در مشرق مملکت، در کوههای ریوند شمال غربی نیشابور، واقع بود.» کریستنسن، نیشابور (ابرشهر) را همچنین یکی از ایالتهای امپراتوری ساسانی معرفی مینماید که تحت فرمانروایی یک نفر مرزبان قرار داشته و لقب مرزبان نیشابور، «کنارنگ» بوده است. ایالتهای دارای مرزبان ذکرشده در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» عبارتند از: ارمنستان، بیتآرمائی، پارس، کرمان، سپاهان، آذربایجان، طبرستان، زرنگ، بحرین، هرات، مرو، سرخس، نیشابور (ابرشهر) و طوس.(2) در نقشه ایران دوره ساسانیها (همچنین درج شده، در بالا) مربوط به مقاله "The Sasanian Period: Foundation of the Empire" در دانشنامه بریتانیکا (Encyclopædia Britannica)، موقعیت نیشابور (ابرشهر: مرکز ایالت ساسانی به همین نام Abarshahr)، مشخص شده است.
منابع:
1. «فرهنگ اساطیر ایرانی»، خسرو قلیزاده، تهران: کتاب پارسه، 1392، ص 60، 39.
2. «ایران در زمان ساسانیان»، آرتور کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر، 1393، ص121، 98.
خراسان غربی (بخش غربی خراسان بزرگ)، در نسکها و متون تاریخی و جغرافیایی کهن به نام «ایالت ابرشهر» یا «ربع نیشابور» نیز شناخته میشود
بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 33638