سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 این نوشته‌، بخش دوم مقاله‌ای است از حسین صومعه  که در تاریخ 06 بهمن 1400 در نشریه خاتون شرق  منتشر شده است.

برای مطالعه بخش‌های دیگر مقاله، بر روی اینجا کلیک کنید.

همچنین ببینید:

خراسان غربی در دوران پیشانیشابوری

خراسان غربی در دوران نیشابوری

خراسان غربی در دوران پسانیشابوری

----------------------------------

 

کاربرد جای‌نام «خراسان غربی»

در نوشتار نویسندگان و پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران

نوشتار نخست: خراسان غربی در دوران نیشـابوری

حسین صومعه

 

هر نسیمی که بِمن بوی خراسان آرد
چون دَم عیسی در کالبدم جـان آرد
… هیچ ابری نجهد از طرف نیشـابور
که ازین دیده به بغداد نه بـاران آرد
«سیدحسن غزنوی»(1)

«حوزه تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ» نه تنها در خراسان کنونی، بلکه عرصه‎ای پهناور در جهات شرق و شمال و جنوبِ آن سوی مرزهای مشرق ایران اکنون می‌گسترد چونانکه سرزمین‌های آنسوی جیحون را در چنبره ژرف‌تاثیر رویدادهای تاریخ و توان‌های فرهنگ خود می‌گیرد؛ بدین روی، فرارود که تازیان آن را «ماوراء‌النهر» خوانده‌اند- را نیز در شمار پهنه پهناور خراسان آورده و به همین نگاه است که نه تنها «فرارود» و «خوارزم» در سوی شمال خراسان که «کابلستان» و «هزاره‌جات» در شرق؛ «سیستان» و «زابلستان» در جنوب؛ و «گرگان» و «دامغان» در غرب خراسان بنیادین(3) را «خراسان عام»(4) یا «خراسان فراگیر» دانسته‌اند.(5) با این نگاه، واژاک «خراسان بزرگ»، چَم «خراسان فراگیر» را در چنبر پوشش معنایی خود می‌گیرد اما می‌تواند به «خراسان بنیادین» یا خراسان خاص نیز محدود شود(6) و همانا بخش‌های چهارگانه‌یِ: نیشابور (خراسان غربی)، بلخ (خراسان شرقی)، مرو (خراسان شمالی) و هرات (خراسان جنوبی)، خراسان بنیادین را سامان می‌دهند.(7)

تقسیم‌بندی تاریخ خراسان غربی:
خراسان غربی در درازای تاریخ، مراکز اداری-سیاسی چندی را بر خود دیده است. این تختگاه‌ها هریک درخور توان‌های درونی خود، کانون فرهنگی و اجتماعی این دیار به شمار می‌آمده‌اند. شهر‌های «نسا» (نزدیک عشق‌آباد ترکمنستان)، «آساک» (نزدیک قوچان) و «هکاتوم‌پیلوس» (نزدیک دامغان) شهرهای مهم منطقه شمال شرق ایران که مرکز فرمانروایی اشکانی‌ها (پارتیان) بوده‌اند. چنانکه در نوشتار «پایتخت‌های خراسان غربی» گفته شد از دوران ساسانی است که جای‌نام «خراسان» به عنوان یکی از چهار بخش ایران پدیدار می‌گردد و «استان ابرشهر»- همپوشان با خراسان کنونی- یکی از ایالت‌های کوست خراسان ساسانی است. استان ابرشهر ساسانی در دوران اسلامی به نام «ربع نیشابور» شناخته می‌شود و شهر نیشابور تا سده هفتم هجری، مرکز سیاسی، اداری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بلامنازع خراسان غربی است.(8)
اما خراسان عصر اسلامی، چنان دورانی زرین را رقم زده(9) که از دیدگاه کارکرد فرهنگی در شرق اسلامی در کفه‌ همسنجی با جایگاه عراق در غرب اسلامی قرار می‌گیرد.(10) نیشابور در این دوران، کانون فرهنگ، دانش و سیاست خراسان غربی است؛ دورانی که با دانشورزان و فرهنگوران بزرگی همچون خیام، فردوسی، نظام‌الملک، ابوسعید ابوالخیر، امام‌الحرمین، غزالی، بیهقی و … شناخته می‌شود. همانا با این نگاه که این دوران نیشابوری چه از نظر درازای زمانی و چه از نگر ژرفای تاثیرگذاری بر تاریخ و فرهنگ ملی و منطقه‌ای و جهانی، پرمایه‌ترین دوران سرگذشتنامه خراسان است؛ تاریخ خراسان غربی را به سه دوره می‌توان تقسیم نمود: 1) خراسان غربی «روزگاران پارتی-اشکانی» یا «دوران پیشانیشابوری»؛ 2) خراسان غربی «روزگاران ساسانی-اسلامی» یا «دوران نیشابوری»؛ 3) خراسان غربی سده‌های اخیر یا «دوران پسانیشابوری».
در نوشتار پیشین «پایتخت‌های خراسان غربی»- به گونه‌ای اشاره‌وار به پیشینه دوران اشکانی-پارتی یا پیشانیشابوری پرداختیم یعنی دورانی که هنوز نامی از خراسان در میان نیست. ازین نوشتار؛ نگاهی بر پیشینه دوران نیشابوری و و در نوشتاری دیگر به دوران پسانیشابوری خواهیم انداخت. باید در پیش نگاه داشت که آماج ما در اینجا نه رویداد‌نگاری خراسان غربی، بلکه ارائه نمونه‌هایی از کاربرد جای‌نام «خراسان غربی» در دوره‌ها و دودمان‌های گوناگون، در نوشتارهای شماری از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است. پس روشناست که درین درونمایه؛ جستارها و پژوهش‌‎های گسترده‌تری را می‌توان سامان داد و امید دارم نوشتار پیش روی که تنها از رویکرد جای‌نام‌شناسی بِدان پرداخته- آغازه‌ای باشد بر پرداخت بیشتر پژوهندگان ارجمند، از دیدگاه‌های و رویکردهای گوناگون دیگر، به تاریخ و فرهنگ خراسان غربی.

خراسان غربی در دوران نیشابوری:
– شَروو، ایران‌شناس نروژی دانشگاه هارواد، در نوشتار «مقدمه‌ای بر مانوی‌گرایی» از بنیانگذاری انجمن مانویان در خراسان غربی سخن می‌گوید و می‌نویسد: به گفته الکساندر لیکوپولیس(11)؛ مانی پس از همراهی با شاپور یکم ساسانی در لشکرکشی در برابر والرین، امپراتور روم، «دوباره نگاه مبلغان خود را به شرق برگرداند و به ماد، پارت و خراسان رفت و در آنجا انجمن (جامعه پیروان) را در ابرشهر، پایتخت غربی خراسان بنیان نهاد.»(12)
– در شماره 173 «رویدادنامه سکه‌شناسی» انجمن سکه‌شناسی سلطنتی لندن -در نوشتاری که با بازشناسی ضرب سکه در اواخر دوره ساسانی، با نگاه به گنجینه موزه ملی ایران می‌پردازد- درباره کوته‌نوشت APL بر روی سکه‌های خسرو دوم (خسرو پرویز) آمده است: «این امضا، می‌تواند نشانگر ابرشهر (نیشاپور) در خراسان غربی باشد.»(13)
– دکتر محمدابراهیم فیومی، پژوهشگر مصری فلسفه اسلامی، در بخشی از کتاب «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی» که به بررسی روابط عباسی‌ها (بنیانگذاران خلافت عباسی) و شیعیان پرداخته؛ به همداستانی بسیاری از شیعیان با ابومسلم خراسانی و از آهنگ وی برای سفر به مکه و انگیزه پنهانش از این سفر آگاهی می‌دهد که بدین بهانه «با فرقه‌های پراکنده و رنگ‌های گوناگون دیدار کرده؛ آن‌ها را به سوی عباسیان فراخوانده و برای جنبشی زودهنگام آماده نماید. وی برای ارتباط با سران آنان، تمام خراسان غربی را تا رسیدن به مرزهای گرگان رفت و برگشت. او در بیشتر محل‌های مهم شیعیان، چندی اقامت می‌گزید تا زمانی که به مرو بازگشت …»(14)
– برتولد اشپولر، خاورشناس آلمانی، در کتاب «ایران در اوایل دوره اسلامی» چاپ نخست 1952م/1331ش؛ در جایی که به تحرکات خارجیان به رهبری حمزه آذرک در سیستان و خراسان اواخر سده دوم هجری پرداخته می‌گوید کار به نبرد و ستیزی میان حمزه خارجی و نیروهای حکومتی که پنج سال به درازا کشید و رویداد شورش ابوالخصیب در نسا در خراسان غربی، آنان را از پی‌گیری نبرد بازداشت.(15) نسا (در جنوب ترکمنستان کنونی) از شهرستان‌های ربع نیشابور (خراسان غربی) بوده است.(16)
– غلامرضا ریاضی در کتاب «دانشوران خراسان» چاپ 1336 نگاشته است: «… پس از گشایش خراسان به‌دست تازیان، نخست پایتخت مرو بوده تا اینکه طاهریان نیشابور را پایتخت قرار دادند و این شهر بزرگی بود در بخش غربی خراسان …»(17)
– بر پایه گزارش محمدجعفر یاحقی در کتاب «دیبای خسروانی»؛ سیمجوریان، خاندانی بودند که «چند دهه از سده چهارم را در خراسان غربی به مرکزیت نیشابور امارت داشتند»(18) خراسان دهه 370ق میدانگاه درگیری‌های دو دسته از سرداران سامانی بود. سیمجوری‌ها -که از سوی منصور بن نوح سامانی، سپهسالاری خراسان و امارت نیشابور را داشتند- با بر تخت نشستن نوح بن منصور از این جایگاه عزل شده و در 371ق امارت به تاش، سپهسالار جدید، واگذار نمودند. اما کشمکشی سر گرفت و چنانکه در کتاب «سراینده نظم کاخ بلند» آمده است: رقیبان تاش، تنها به جدا کردن بلخ و هرات از قلمرو امارت وی بسنده نکردند بلکه سرانجام «حکم عزل وی {تاش} را از سپهسالاری خراسان و امارت خراسان غربی به امضای امیر سامانی رسانیدند و مقرر شد که از نیشابور و واسطه خراسان برخیزد…»(19)
– دکتر فتحی یوسف، استاد تاریخ اسلام در دانشگاه عین شمس قاهره، در کتاب «تاریخ سیاسی خراسان از فرود طاهریان تا آغاز غزنویان» درباره فضای سیاسی خراسان در همین دوران نوح بن منصور می‌نویسد: حضور برخی از نیروهای سیاسی در همسایگی خراسان -که چشم بر چنگ یاختن بدین سرزمین داشتند- از مهم‎ترین عواملی بودند که او را در فرمانروایی سامانیان بر خراسان یاری داد. با این حالی می‌بینیم که «سامانیان در دوره اول، توانستند با چیرگی بر برخی از ایالت‎های واقع در غرب خراسان، از املاک خود پاسداری نمایند و جرجان که در همسایگی مرزهای خراسان غربی جای دارد، از مهم‌ترین آن ایالت‌هاست.»(20) جرجان که نام باستانی آن ورکان یا هیرکانه است کمابیش با استان گلستان کنونی (در همسایگی غرب استان خراسان شمالی) همپوشانی می‌کند.(21) حسن امین، تاریخ‌نگار لبنانی، در مدخل جرجان در «دائره‌المعارف الإسلامیه الشیعیه»، درباره نهر جرجان یا گرگان‎رود می‌نویسد: «طول این رودخانه حدود 350 کیلومتر است. از دامنه شمالی رشته‌کوه البرز شرقی و از ارتفاعات خراسان غربی سرچشمه می‌گیرد و پس از عبور از آق قلا، پس از تشکیل دلتای کوچک در غرب روستای خواجه‌نفس، به دریای خزر می‌ریزد.»(22)
– نجیب الله، پژوهنده تاریخ افغانستان و ادبیات اسلامی، در کتاب «ادبیات اسلام» چاپ 1963م/1342ش می‌گوید: «عبدالملک الجوینی در سال 1028م/419ق در روستایی در نزدیک نیشابور، پایتخت خراسان غربی، زاده شد.»(23) بر پایه نوشتار «تقویم‌البدان»؛ عبدالملک جوینی معروف به امام‌الحرمین، از زادگان آزادوار جوین نیشابور است.(24)
– لویی ماسینیون، خاورشناس و اسلام‌شناس فرانسوی، در کتاب «مصائب حلاج؛ عارف و شهید اسلام» چاپ نخست 1922م/ 1301ش؛ فضای اندیشه در نیشابور اواخر سده پنجم هجری را چنین ترسیم می‌نماید: خاندان صاعد استوایی که ریاست نیشابور را داشتند با حلاجیه از جمله ابن ابی‌الخیر دشمنی می‌ورزیدند اما رییس حنفیه، ابوبکر ناصحی نیشابوری و به طور کلی: فضای اندیشه در خراسان غربی، در بیشتر موارد، پذیرای حلاجیه بود. ناصحی نیشابوری، شاگر اسماعیل نصرآبادی بود و پدر اسماعیل از حلاجیه بود.(25)
– عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب «روزگاران» بستر پیوستن بزرگان نیشابور بویژه سالاربوژگان ابوالقاسم جوینی، به طغرل سلجوقی را چنین روش می‌سازد: «… دبیران و مستوفیان و کارگزاران ولایت از بی‌رسمی‌ها و کژتابی‌های اواخر عهد مسعود غزنوی به‌شدت رنجه‌خاطر بودند و پیدایش یک دستگاه فرمانروایی تازه را مایه ایمنی و آسایش بیشتری می‌شمردند، برای استقرار قدرت ترکمانان، تمام سعی و همت خود را به کار بردند، و با سعی و همت آن‌ها بود که خراسان غربی از قلمرو غزنویان جدا شد و توانست پایگاه یک دولت تازه گردد که اهل خراسان را از بیدادی‌های کارگزاران مغرور و کینه‌جوی و ستکار غزنوی، رهایی بخشد.»(26)
– در کتاب «هنر قرآن» که به بررسی آثار موجود در موزه هنرهای ترکی و اسلامی استانبول می‌پردازد، سخن از نسخه‌ خطی بسیار زیبای قرآن متعلق به دوران غزنوی است. این قرآن زیبا، به کوشش شخصی به نام ابوالقاسم علی بن عبدالله بن حسین سامان یافته. وی از اعضای خاندان سرشناس بوزجانی خراسان غربی است.(27) ‌بوزجانی‌ها منسوب به بوزجان، از شهرهای منطقه نیشابور (خراسان غربی)، هستند.(28)
– نیکلاس آمبرسیز و چارلز ملویل در کتاب «تاریخ زمین‌لرزه‌های ایران» از رخ دادن زلزله‌ای فاجعه‌بار در نیشابور به سال 1209م/605ق که در بیشتر نواحی خراسان غربی احساس شده و ویرانی نیشابور را در پی داشته، نوشته‌اند.(29)
– رنه گروسه، تاریخ‌نگار فرانسوی، در کتاب «امپراتوری صحرانوردان» چاپ نخست 1939م/1318ش؛ در بازگویی رویداد گریز سلطان محمد خوارزمشاه در رویاروی با مغولان می‌نویسد: «محمد خوارزمشاه از فاجعه‌ای که برآمده از بی‌مسئولیتی و غرور خودش بود پریشان و هراسان گردید و از خودستایی، به نومیدی مطلق و درماندگی ‌رسید. آنگاه به بلخ رفت؛ از آنجا به خراسان غربی رفت و به نیشابور پناه برد.»(30) نادر دِولِت، پژوهشگر برجسته تاریخ ترک‌ها و آسیای میانه، در کتاب «امپراتوری‌ها در اوراسیا؛ از چنگیزخان تا قرن بیستم» نیز به همین مایه، از پناه جستن محمدخوارزمشاه در نیشابور خراسان غربی گفته است.(31)
در نوشتاری دیگر به بازخوانی پیشینه خراسان غربی در دوران پسانیشابوری، از نگرگاه نوشتار پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران خواهیم پرداخت.

پی‌نوشت‌ها و منابع:
1? غزنوی، سید حسن (1362)، «دیوان سیدحسن غزنوی»، تصحیح سیدمحمدتقی مدرس رضوی، اساطیر، ص39-40?
2? صومعه، حسین (1400)، «زحد نشابور تا خاک بلخ: نگاهی جغرافیایی به خراسان تاریخی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش98، ص5?
3? خراسان بنیادین یا (خراسان خاص: Proper Khorasan)؛ بخش‌های چهارگانه خراسان بزرگ است یعنی ربع نیشابور یا خراسان غربی، ربع مرو یا خراسان شمالی، ربع هرات یا خراساسن جنوبی و ربع بلخ یا خراسان شرقی.
4?Improper Khorasan
5? صومعه، حسین (1400)، «بازخوانی سرچشمه‌ها: بازآفرینی پیوندهای خراسان بزرگ از نگرگاه خراسان غربی»، نشریه فرهنگی اجتماعی خاتون شرق، ش99، ص5?
6? هرچند امروزه گاه دیده می‌شود برخی ناآگاه از پیوستار ژرف و دیرین خراسان ایران -استان‌های خراسان شمالی، رضوی و جنوبی- با خراسان بنیادین و خراسان فراگیر -که در خارج از مرزهای سیاسی ایران امروزند- در گفتاری ناسنجیده؛ خراسان امروزین را «خراسان بزرگ» می‌نامند؛ بی‌پروا از این‌که خراسان کنونی، تنها، خراسان بزرگ غربی یا بخش غربی خراسان بزرگ است!
7? صومعه، حسین (1400)، «زحد نشابور تا خاک بلخ …»، همان.
8? صومعه، حسین (1400)، «پایتخت‌های خراسان غربی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش100، ص5?
9? افشار، ایرج (1389)، «توانمندی‌های فرهنگی خراسان بزرگ و تاثیر متقابل آن بر ایران»، خراسان بزرگ، ش1، ص7?
10?Esposito, John L. (1995), “The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World”, Oxford University Press, Vol.3, P.315.
11? Alexander Of Lycopilis
12? Skjaervo, Prods Oktor (2006), “An Introduction ti Manicheism”, Early Iranian Civilizations 103 = DivSchool 3580 , P.27.
13? Malek, Hodge Mehdi (2013), “Late Sasanian Coinage and the Collection in the Muzeh Melli Iran” in “The Numismatic Chronicle”, Royal Numismatic Society, Vol. 173. P.474.
14? الفیومی، محمدابراهیم (1998م)، «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی»، دارالشروق، ص399-400?
15? Spuler, Bertold (2014), “Iran in the Early Islamic Period: Politics, Culture, Administration and Public Life between the Arab and the Seljuk Conquests, 633-1055”, Translated by Robert G. Hoyland, Gwendolin Goldbloom, Berenike Walburg, Brill, P.49.
16? یعقوبی، احمد بن اسحاق (1988م)، «کتاب البلدان»، دار احیاء التراث العربی، ص95-96?
17? ریاضی، غلامرضا (1336)، «دانشوران خراسان»، کتابفروشی باستان، ص15?
18? بیهقی، ابوالفضل (1375)، «دیبای خسروانی؛ کوتاه شده تاریخ بیهقی»، گزینش و گزارش از محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، انتشارات جامی، ص232?
19? سیدی فرخد، مهری (1371)، «سراینده کاخ نظم بلند»، آستان قدس رضوی، ص48-49، 52?
20? ابویوسف، فتحی (1988م)، «خراسان: تاریخها السیاسی من سقوط الطاهریین الى بدایه الغزنویین»، مکتبه سعید رأفت، ص176-177?
21? مخلصی، محمدعلی (1385)، «جرجان» در «دانشنامه جهان اسلام»، بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، ج10، ص158?
22? الأمین، حسن (2002م)، «دائره‌المعارف الأسلامیه الشیعیه»، دارالتعارف للمطبوعات، ج10، ص282?
23? Ullah, Najib (1963), “Islamic Literature: An Introductory History with Selections”, Washington Square Press, P.144.
24? ابی‌الفداء، اسماعیل بن محمد (1840م)، «تقویم‌البلدان»، دارالطباعه السلطانیه، ص451?
25? Massignon, Louis (2019), “The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam”, Translated from the French with Herbert Mason, Princeton Legacy Library, Vol.2, P.197.
26? زرین‌کوب، عبدالحسین (1375)، «روزگاران»، انتشارات سخن، ج2، ص192?
27?Turk ve Islam Eserleri Muzesi «The (2019), “Art of the Qur an : Treasures from the Museum of Turkish and Islamic Arts”, Smithsonian Institution, P.163.
28? سمعانی، عبدالکریم بن محمد (1988م)، «الأنساب»، دارالجنان، ج1، ص411?
29? Ambraseys, N.N: Melville, C.P. (1982), “A History of Persian Earthquakes”, Cambridge University Press, P.42.
30? Grousset, Rene (1970) “The Empire of the Steppes: A History of Central Asia”, Translated from the French Naomi Walford, Rutgers University Press, P.240.
31? Devlet, Nadir (2002), “Empires in Eurasia: From Chingiz Khan to 20th Century”, Yeditepe University, P.36.




تاریخ : پنج شنبه 102/4/15 | 8:8 عصر | نویسنده : خراسان غربی - استان نیشابور | نظر

خراسان غربی؛ ربع نیشابور دوره اسلامی و ایالت ابرشهر دوران باستان

در بررسی جغرافیایی پهنه تاریخی - فرهنگی خراسان بزرگ غربی به ربع نیشابور در دوران اسلامی و ایالت ابرشهر در دوران پیش از اسلام می‌رسیم. در مقاله زیر،  «بازشناسی ربع نیشابور خراسان و تقسیمات جغرافیایی آن» منتشر شده در   پایگاه اطلاع‌رسانی شهر کتاب، شرحی بر حدود و تقسیمات جغرافیایی پهنه تاریخی و فرهنگی خراسان غربی ایران بزرگ آمده است.

خراسان، سرزمین خورشید؛ از دیرباز، دارای جایگاه ویژه‌ای، در تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام بوده و یکی از پایگاه‌های پویا و تنومند این حوزه تمدنی، به شمار می‌آید. هر جا که سخن از جایگاه و جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان باشد، ناگزیر؛ چهار شهر بنیادین خراسانی - «بلخ»، «نیشابور»، «مرو» و «هرات»-، جان و بن‌مایه سخن را سامان می‌دهند؛ چونانکه گفته‌اند «ریشه‌های ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پُردرازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد.»(«ریشه‌های خراسان کهن»، بند 4) و در این میان؛ نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی، باقی مانده است.(«عوامل رشد علمی ...»، ص429) ابوالحسن بیهقی، از پیامبر اسلام (ص) روایت می‌کند که: «خیر بلاد خراسان، نیسابور»: بهترین شهرهای خراسان، نیشابور است.(«تاریخ بیهق»، ص22) و ابن حوقل (جغرافیدان نامدار قرن چهارم هجری(، نیشابور را چنین توصیف می‌نماید: در خراسان، شهری خوش آب و هواتر و پهناورتر و با بناهای مرتفع و پر رونق‌تر و دارای راه‌های بیشتر و قافله‌های بزرگ‌تر از نیشابور، نمی‌توان یافت.(«صورة‌الارض»، ج2، ص433)

یاقوت حموی (574-626هـ.ق.)، درباره نیشابور می‌گوید: شهر بزرگی است که فضائل چشمگیر دارد، معدن فرزانگان و منبع دانشمندان است.(«معجم البدان»، ج 5، ص331) و محمد مقدسی (336-380هـ.ق.)، می‌نویسد: شهری، مهم و مرکزی آبرومند است که همپایه‌ای در اسلام، برای خواصی که در آن گرد آمده‌اند، سراغ ندارم. («احسن‌التقاسیم» ترجمه، ج2، ص459) این نیشابور، مرکز سرزمینی است که به تعبیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در پیشگفتار کتاب «تاریخ نیشابور» ابوعبدالله حاکم (321-405هـ.ق.)؛ « ... در عُرف جغرافیانویسان و مورّخان قدیم، ناحیه‌ای است که در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع می‌شود، تا دامنه کوه‌های هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) می‌گسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا می‌گیرد؛ یعنی مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد. بنا بر عرف این کتاب، تقریباً، همه خراسانیان کنونی، نیشابوری‌اند.»(«تاریخ نیشابور»، ص13-14) موضوع مورد توجه ما در این نوشتار، بازشناسی توابع و تقسیمات جغرافیایی این نیشابور است که یکی از بخش‌های چهارگانه (ربع غربی) خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی را تشکیل می‌دهد.

پس، نخست؛ در نگاهی گذرا، به خراسان (نام‌شناسی، تاریخ و تقسیمات آن) خواهیم پرداخت و  سپس، از حدود و تقسیمات جغرافیایی ربع یا بخش غربی خراسان (=نیشابور) خواهیم گفت. «خراسان» در لغت، به معنای مشرق، یعنی «جای برآمدن آفتاب» است.(«مفاتیح العلوم»، ص111) «خراسان»، در زبان پهلوی: xvar?s?n («فرهنگ فارسی به پهلوی»، ص 199) به معنی «مشرق» است که در مقابل مغرب باشد.(«برهان قاطع»، ج2، ص723) مسعودی در معرفی خراسان می‌نویسد: «ایرانیان نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را «خراسان» نامیده‌اند که «خُر» همان «خورشید» است و این نواحی را به «طلوع خورشید» منسوب داشته‌اند و جهت دیگر را که مغرب است «خُربَران» نامیده‌اند».(«التنبیه و الاشراف»، ص30) فخرالدین اسعد گرگانی، در مثنوی «ویس و رامین»(ص 128)، معنی خراسان را چنین تبیین می‌نماید:

به لفظ پهــلوی هرکــو شناسد                         خوراسان آن بود کز وی خور آید

خوراسان را بود معنی خور-آیان                         کجا از وی خور آید سـوی ایران

شواهد تاریخی، بیانگر آن است که سرزمین خراسان، در طول تاریخ، هیچ گاه، دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته است. اما بی‌گمان، سرزمین قدیم خراسان به مراتب گسترده‌تر از خراسان کنونی بوده و در دوره‌های قبل و بعد از اسلام، به تدریج تغییراتی در مرزهای آن پدیدار گردیده، تا به صورت کنونی درآمده است.(«خراسان بزرگ»، ص16) در نگاهی هماییک، می‌توان خراسان را سرزمینی طولانی دانست؛ گسترده از نزدیک کرانه‌های جنوب شرقی دریای خزر تا بلندی‌های حصارمانند پامیر و هندوکش، که در نظریه‌ای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یا ری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بوده است.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص8-11) خراسان در دوران ماقبل تاریخ، کانون حوادث زندگی نژاد آریا (آرین‌ها) بوده است.(«تاریخ ایران باستان»، ج2، ص1427) این سرزمین، در دوران هخامنشیان، ساتراپ پرثو یا پارت را تشکیل می‌داد. در دوره‌های بعد، دسته‌ای از مردم پارت، امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند.(«تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ص 118 و 27) در دوره ساسانیان، خراسان، یکی از چهار استان مهم کشور به شمار می‌آمد. این استان، به چهار بخش تقسیم می‌شد و این بخش‌ها عبارت بودند از: مرو، نیشابور، هرات و بلخ.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص12( ...

در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.(«تاریخ الامم و الملوک»، ج5، ص224)  خراسان، در دوره اسلامی، اهمیت و رونق دوچندان یافت؛ چنانکه محمد مقدسی، خراسان را مهم‌ترین سرزمین‌ها دانسته که بیش از همه جا دانشمند دارد، جای نیکوکاری و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.(«احسن التقاسیم» ترجمه، ج2، ص378) محمد مقدسی (336-380هـ.ق)، به نقل از احمد بلاذری، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و می‌گوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.(احسن التقاسیم، ص313) گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نام‌های دیگر «نیشابور» می‌باشند.(«معجم‌البدان»، ص331(

ابن فقیه (قرن 3 هـ.ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین می‌نماید: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- می‌باشد.(البلدان، ص615) ابن خردادبه (211-300هـ.ق)، از پیشگامان جغرافیانگاری دوره اسلامی، توابع نیشابور را به اختصار چنین بیان می‌کند: «نیشابور، شهرهای زام، باخرز، جوین، و بیهق را شامل می‌شود.»(«مسالک و ممالک»، ص25) و احمد یعقوبی (وفات: 292هـ.ق)، می‌گوید: نیشابور، شهری بزرگ با کوره‌ها (= ناحیه‌ها و شهرها)ی بسیار است، از آبادی‌های نیشابورند: طبسین، قهستان، نسا، ابیورد، ابرشهر، جام، باخرز، توس، شهر توس بزرگ -که به آن نوقان گفته می‌شود-، زوزن و اسفراین.(«کتاب البدان»، ص 95-96) احمد بلاذری (وفات: 279هـ.ق) ، در بخش «فتوح خراسان» کتاب تاریخ خود، در آنجا که به فتح شهرها و نواحی خراسان، در دهه چهارم سده اول هجری، به دست سپاه مسلمانان، به سرکردگی عبدالله بن عامر کریز سخن می‌گوید؛ سرگذشت فتح زام (جام)، باخرز، جوین، بیهق، بشت (پشت)، اشبند (اسفند)، رخ، زاوه، خواف، اسبرائن (اسفراین) و ارغیان را از رستاق‌های نیشابور را روایت می‌کند و سپس می‌نویسد: «ابن عامر ... ثم أتی أبرشهر و هی مدینة نیسابور» عبدالله بن عامر، به ابرشهر آمد و آن شهر نیشابور است.(«فتوح البلدان»، ص 390-391( 

مقدسی نیز جغرافیای ربع نیشابور را چنین توصیف می‌نماید: اسم قصبه (=شهر اصلی) آن‌ها ایرانشهر (=نیشابور) است. چهار بخش (= اربع خانات)، دوازده رستاق (= ولایت، شهرستان) و سه خزانه و قصر و دار دارد. بخش‌های قصبه نیشابور عبارت‌اند از شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. ولایت‌های آن عبارت‌اند از بشت، بیهق، کویان، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رخ. زوزن، دار آن و بوزجان قصر آن و توس و نسا و ابیود، خزانه‌های ایرانشهر هستند. و این ولایت‌ها که از آن‌ها یاد کردیم غیر از خزانه‌هایشان، شش هزار دیه مانند عمواس دارند با یکصد و بیست منبر.(«احسن التقاسیم»، ص300) ابوعبدالله حاکم، درباره ولایت‌های نیشابور می‌گوید: «ذکر ولایات کی از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور، نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی و آن دوازده ولایت است طول و عرض، یعنی آن از سی فرسخ و بیست و پنج کمتر نباشد. به هر یکی از آن قری و قنوات و باغات و عمارات.» او در ادامه؛ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان (استوا)، ارغیان، پُشت، رُخ، زوزن، خواف، ازقند، جام و باخرز، و جاجرم را در شمار ولایات نیشابور نام می‌برد.(«تاریخ نیشابور»، ص215-217(

در «نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق» محمد ادریسی (وفات: 560 هـ.ق)، «الانساب» عبدالکریم سمعانی (وفات: 562 هـ.ق)، «معجم‌البدان» یاقوت حموی (وفات: 626هـ.ق)، «الباب فی تهذیب‌الانساب» ابن اثیر (555-630 هـ.ق) و همچون این‌ها، به حدود و ولایت‌های نیشابور (=خراسان غربی) اشاره شده است که برای پرهیز از به درازا کشیدن گفتار، از پرداختن به آن‌ها پرهیز نموده و تنها برای تکمیل سیر تاریخی منابع تا سده دهم هجری به یادکرد دو منبع دیگر از سده هشتم و دهم هجری بسنده می‌کنیم؛ ابوالفداء (وفات: 732 هـ.ق)؛ بیهق، خبوشان، جام، طرثیث (ترشیز)، استوا، باخرز، بشت، اسفراین، طوس و جوین را از اعمال نیشابور یاد می‌کند.(«تقویم‌البدان»؛ ص 479، 504، 505، 511، 513، 514) محمد بروسوی (وفات: 997 هـ.ق) نیز جوین، استوا، بیهق، اسفراین، بخرز (باخرز)، بُشت، جام، خبوشان، خواف، طوس را از نواحی نیشابور ذکر می‌کند.(«اوضح المسالک»؛ ص 145، 148، 149، 150، 196، 212، 262، 308، 319، 459(.

در اینجا، گفتار جغرافیایی-تاریخی «ریع نیشابور و تقسیمات آن» یا به تعبیر ابوعبدالله حاکم؛ «ذکر ولایات کی [که] از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی»، را بدین امید که فرصتی دست دهد و در نوشتاری دیگر، به بازشناسی چهره فرهنگی این پاره ارجمند از خاک گهرخیز ایران فرهنگی بپردازیم، به پایان می‌بریم.

منابع:

- «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، جمع شمس‌الدین ابی‌عبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر (معروف به محمد مقدسی)، بیروت، دارصادر، 1906م. = 1285ق.

- «احسن‌التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، تألیف ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361.

- «برهان قاطع»، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزی، با اهتمام دکتر محمد معین، تهران: امیر کبیر، 1393.

- «البلدان»، تألیف ابی‌عبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی (معروف به ابن فقیه)، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب،1416ق=1996م.

- «التنبیه و الاشراف»، تألیف ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1365.

- «اوضح المسالک إلی معرفة البلدان و الممالک»، محمد بن علی بروسوی، تحقیق مهدی عبدالرواضیة، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1427ق.

- «تاریخ الامم و الملوک»، ابی‌جعفر محمد بن جریر الطبری، راجعه و صححه و ضبط نخبه من العلماء الاجلاء، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.= 1983م.

- «تاریخ ایران باستان»، حسن پیرنیا، تهران: دنیای کتاب، 1370.

- «تاریخ بیهق»، تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ افست مروی، 1361.

- «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان»، دانیل آل آلتون، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367.

- «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1375.

- «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، بارتولد. و، ترجمه حمزه سردادور، تهران: طوس، 1358.

- «تقویم البلدان»،  تألیف اسماعیل بن علی ابوالفداء، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 2007م.

- «خراسان بزرگ»، احمد رنجبر، تهران: امیرکبیر، 1363.

- «ریشه‌های خراسان کهن» (online)، رسول پویان، وبگاه خراسان‌زمین، 24 مرداد 1391.

- «صورة الارض»، تألیف ابی‌القاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، ‌1938م = 1317ق.

- «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، محمدباقر حسینی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد،  شماره 118و 119، پاییز و زمستان 1376.

- «فرهنگ فارسی به پهلوی»، تألیف بهرام فره‌وشی، تهران: دانشگاه تهران، 1388.

- «فتوح البلدان»، لاحمد بن یحیی بن جابر البغدادی (اشهیر بالبلاذری)، [بیروت]: دار و مکتبه الهلال، 1988م.

- «کتاب‌البلدان»، تألیف احمد بن ابی‌یعقوب بن واضح الکاتب المعروف بالیعقوبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.= 1988م.

- «مسالک و ممالک» تصنیف ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند، تهران: میراث ملل، 1371.

- «معجم البلدان»، شهاب‌الدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله البغدادی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1399ق=1979م.

- «مفاتیح العلوم»، تألیف احمد بن یوسف خوارزمی؛ ترجمه حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، 1362.

- «ویس و رامین»، فخرالدین اسعدگرگانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه، 1337.




تاریخ : یکشنبه 96/9/5 | 12:26 عصر | نویسنده : خراسان غربی - استان نیشابور | نظر


قلمرو طاهریان؛ نیشابور مرکز خراسان غربی و پایتخت طاهریان

شهرهای خراسانی همچون سمرقند، بخارا، مرو، نیشابور، هرات، بلخ و غزنین؛ بخاطر نقش و تأثیری که در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران، از خود بر جای گذاشته‌اند از جمله ریشه‌های پهنه فرهنگی ایران بزرگ به‌شمار می‌آیند و نیشابور، تنها شهر عمده‌ای است که از میان این مادرشهرهای خراسانی، در ایران معاصر، باقی مانده‌است. خراسان کنونی موجود در مرزهای سیاسی ایران؛ در واقع، بخش غربی خراسان بزرگ یا  خراسان غربی است که به تعبیر متون جغرافیایی و قدیمی کهن، »ربع نیشابور»یا«ایالت ابرشهر»، خوانده می‌شود. نوشتار زیر، معرفی مختصری بر نیشابور دوره طاهری (207–259هـ. ق) است که از بخش «نیشابور» مقاله « «قلمرو حکومت طاهریان و اهمیت شهرهای اربعه خراسان » نوشته دکتر امیر اکبری گزیده گردیده‌است. آقای دکتر اکبری، استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد است و مقاله ایشان در شماره 19 (دوره 5؛ تابستان 1389) فصلنامه علمی-پژوهشی «پژوهش‌نامه تاریخ» منتشر شده‌است.

خراسان در دوران حکومت طاهریان، به چهار بخش یا چهار ربع تقسیم می‌گردید. شاید این تقسیم‌بندی چهارگانه بر اساس همان تقسیم‌بندی عهدساسانی بوده‌است. هر ربعی به نام یک از شهرهای بزرگ بود، چهار شهر خراسان بزرگ یعنی مرو، نیشابور، هرات و بلخ، کرسی ولایات را در بر می‌گرفت و این چهار شهر، در تاریخ خراسان، از اهمیت خاصی برخوردار بودند.(1) نیشابور در تقسیمات جغرافیایی خراسان بزرگ همواره به عنوان یکربع بزرگ، از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌است. سابقه تاریخی، موقعیت جغرافیایی و بالاخص اهمیت نیشابور در عصر طاهریان سبب گردید تا به عنوان مهم‌ترین ربع خراسان و نیز مرکز حکومت طاهریان از توجه و اعتبار بسیار برخوردار گردد. نیشابور که در قدیم، «نیوشاه‌پور» به معنی جای خوب شاه نام داشته، توسط شاپور اول ساسانی بنا شد.(2) اهمیت آن در دوران قبل از اسلام، به گونه‌ای بود که حاکم آن، عنوان «کنارنگ» داشت.(3)اما پیشینه نیشابور را به قبل از زمان شاپور، نسبت داده‌اند چنان‌که بنای آن را به طهمورث و تجدید عمارت آن را به زمان شاپور نسبت می‌دهند.(4)

در آغز دوره اسلامی؛ عبدالله بن عامر با ورود به نیشابور و صلح با مردم این شهر، راه فتح دیگر شهرهای خراسان را بر خود هموار ساخت.(5) زیاد بن ابیه، در سال 45 هجری، برای اداره بهتر سرزمین وسیع خراسان؛ آن را به چهار قسمت تقسیم کرد که نیشابور یکی از قسمت‌های خراسان بزرگ بود.(6)بنابراین نیشابور از همان آغاز اهمیت خود را در نزد مسلمانان، به عنوان یکی از مهمترین شهرهای اثرگذار در خراسان تا عصر طاهریان حفظ نمود. عبدالله بن طاهر با به دست گرفتن امارت خراسان در سال 215 هجری، بدون اقامت طولانی در مرو، راهی نیشابور گردید و این شهر را به عنوان مرکز حکومت خود، انتخاب نمود. گسترش حکومت طاهریان سبب می‌شد تا نیشابور به عنوان مرکز حکومت، اهمیت بیشتری را برای کنترل و اداره دقیق‌تر مناطق مختلف دارا باشد. همچنین نیشابور گنجایش بیشتری برای احداث بناها و کاخ‌های جدید داشت. چنان‌که عبدالله در نیشابور،شادیاخ را برای استقرار سپاهیان و بنای پایگاه حکومتی خود انتخاب کرد.(7)

این مکان تا عصر سلجوقیان همچنان پررونق و دارای عمارت‌های بسیار بود. مرو با بافت قدیم خود، ظاهراً جذابیت‌های لازم را برای حاکم مقتدری که بر ممالک آباد عصر خود، فرمان رانده بود به همراه نداشت. اقدامات عبدالله در ساخت شادیاخ و عمارت‌های تازه، نشان می‌داد که وی نیشابور را به عنوان مرکزی که با سلیقه خود، بتواند به ‌آباد کردن آن بپردازد دوست می‌دارد. اقدامات عبدالله بن طاهر در نیشابور، سبب شد تا از این زمان به بعد؛ این شهر، آباد و بزرگ گردد تا آنجا که ادیبان و دانشمندان بسیاری به سبب محاسن آن و موقعیت ممتاز شهر به آنجا آمدند.(8) از زمان طاهریان و در نتیجه مساعی عبدالله و جانشینانش در این شهر بود که نیشابور، دوباره «اعمر بلادالله گردید و پرثروت‌ترین و پرجمعیت‌ترین بلاد شد».(9)

 نقشه خراسان غربی و همسایگان آن در سده‌های نخستین هجری

کاریزها و قنات‌های بسیار در نیشابور سبب گردید تا عبدالله توجه خاصی به رونق کشاورزی و بهبود اوضاع اقتصادی این شهر داشته باشد. تلاش‌های وی در این راستا به رونق فرهنگی نیشابور نیز افزوده بود چنان‌که توجه او به گسترش علم و دانش و تعلیمات عمومی، حکایت از آن دارد که در زمان او حتی کودکان فقیرترین روستائیان نیز به شهرها روی می‌آوردند تا تحصیل دانش کنند.(10) رونق این حرکت علمی و فرهنگی در این شهر بیشتر از دیگر شهرهای خراسان بود. ارتباط عبدالله بن طاهر با بسیاری از علما و دانشمندان عصر خود، سبب مهاجرت آن‌ها به نیشابور می‌گردید. ابوتمام حبیب بن اوس طائی از شاعران معروف عصر طاهریان، رنج سفر طولانی را برای دیدار عبدالله، از دمشق تا نیشابور تحمل نمود.(11) رونق علمی نیشابور در وجود کتابخانه عظیم عبدالله در این شهر نیز نمایان بود چنان‌که ابوالعمثیل عبدالله بن خلید که آموزگار پسران عبدالله بود. این کتابخانه را در نیشابور اداره می‌کرده‌است.(12)

این ویژگی‌ها به انضمام توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که نیشابور در عهد طاهریان پیدا نمود و سبب گردید تا این شهر به عنوان بزرگترین و با شکوهترین شهر خراسان(13) عنوان «ابرشهر» در زمان طاهریان به خود گیرد(14) ابوتمام نیز که در 216 هجری برای دیدار عبدالله بن طاهر به نیشابور آمد در شعر خود این شهر را اَبَرشَهر نامید.(15) یعقوبی، حدود و گستره توابع نیشابور را که نشان گستردگی آن است، چنین آورده‌است که: نیشابور، ولایتی است وسیع با نواحی بسیار که از آن جمله است طبسین و قوهستان و نسا و ابیورد و ابرشهر و باخرز و طوس و شهر بزرگ طوس به آن نوقان گفته می‌شود و زوزن و اسفراین.(16) نیشابور دارای شهرهایی است که از آن جمله می‌توان به زام، باخرز، جوین و بیهق اشاره کرد. این منطقه دارای سیزده روستای مهم دیگر بود و دارای چهار ربع چون: ریوند، تکاب، بشت‌فروش و مازل بود.(17) همچنین حدود آن بسیار بزرگ و از رونق قابل توجه برخوردار بود. به قول ابن حوقل در سراسر خراسان، شهری در سلامت هوا و پهناوری تجارت و کثرت مسافر به پای نیشابور نمی‌رسید.(18)

 قرار گرفتن نیشابور در یک موقعیت جغرافیایی خاص سبب گردید تا راه‌های بسیاری از نیشابور به سوی دیگر شهرهای خراسان برقرار باشد. راه ارتباطی غرب به خراسان از ری به بیهق و سپس نیشابور امتداد می‌یافت و از آنجا تا هرات امتداد می‌یافت. همچنین از نیشابور، راهی به سوی کرمان وجود داشت و نیز راهی از سوی طبس به یزد. راه شهر نیشابور به سوی مرو از طوس و سرخس می‌گذشت و از آنجا تا بخارا امتداد می‌یافت.(19)آبادانی راه‌های خراسان به همراه توجه طاهریان به ایجاد امنیت و آسایش برای کاروان‌های تجاری از جمله عوامل رونق تجارت در عصر طاهری محسوب می‌شد. عبدالله بن طاهر بیش از دیگران، به امر تجارت و آبادانی راه‌ها توجه نشان داد. وی کاروانسراها را آباد کرد و موقوفاتی را برای حفظ آنان اختصاص داد چنان‌که برای آبادانی رباط فراوه روستاهایی را در حوالی نیشابور وقف کرد.(20) چنین تلاش‌هایی که از عصر طاهریان در نیشابور صورت گرفت سبب گردید تا بعدها این شهر، انبارگاه مال‌التجار فارس، کرمان و هند گردد.(21) در سایه این تجارت بود که مردم این شهر، ثروتمندترین مردمان خراسان به‌شمار می‌رفتند.(22)

 اهمیتی را که نیشابور از عصر طاهریان آغاز کرده بود با سقوط طاهریان فروکش نکرد. هر چند که سامانیان مقر حکومت خود را به بخارا منتقل کردند اما این شهر همچنان به عنوان مقر سپه‌سالار خراسان به انضمام توابع خود بیشترین میزان خراج را به سامانیان پرداخت می‌نمود که حکایت از آبادانی آن داشت. نیشابور از قرن سوم به بعد آن چنان وسعت یافت که به رغم یورش‌های مختلف در قرون بعدی بدین شهر، همانند حمله غزها در سال 548 هجری، یاقوت حموی همچنان در قرن هفتم از نیشابور به عنوان آبادترین شهرها یاد کرده‌است.(23)

 پانویس‌‍‌ها و منابع:

1. ابن حوقل، «ایران در صوره الارض»، ترجمه جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، 1366، ص166؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، «المسالک و الممالک»، به اهتمام ایرج افشار، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص302.

2. «مجمل التواریخ و القصص»، تصحیح ملک‌الشعرای بهار، به همت محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور، 1317، ص64.

3. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه خلیفه نیشابوری، به اهتمام شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1374، ص202؛ ابن خردادبه، «المسالک الممالک»، ترجمه حسن قرهچانلو، تهران: چاپخانه مهارت، 1370، ص32.

4. مستوفی، حمدا…، «نزهت القلوب»، ص 180.

5. ابن اعثم کوفی، «الفتوح»، ترجمه احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی، 1372، ص282.

6. بلاذری، احمدبن یحیی، «فتوح البلدان»، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: بنیاد فرهنگی ایران، 1346، ص295.

7. تاریخ نیشابور، ص201.

8. ابن حوقل، «ایران در صوره الارض»، ترجمه جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، 1366، ص169.

9. یاقوت حموی به نقل از بارتولد، «تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ترجمه حمزه سردادور، تهران: توس، 1372، ج. 3، ص127.

10. بارتولد، «ترکستان‌نامه»، ج 1، ترجمه کریم کشاورز، تهران: بنیاد فرهنگی ایران، 1352، ص463.

11. اصفهانی، ابوالفرج، «الاغانی»، تحقیق علی الجندی ناصف، بیروت، مؤسسه جمال للطباعه، 1392، الجزء 16، ص 427.

12. حبیب‌اللهی، ابوالقاسم، «ابوتمام در نیشابور»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2و 3، سال اول، ص202.

13. شمس‌الدین محمد بن ابی‌طالب انصاری دمشقی، «نخبه الدهرفی عجائب البر و البحر»، ترجمه سیدحمید طبسیان، تهران: بنیاد فرهنگستان‌های ایران، 1357، ص382.

14. اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، «المسالک و الممالک»، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص204.

15. حبیب‌اللهی، ابوالقاسم، «ابوتمام در نیشابور»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2و 3، سال اول، ص202.

16. یعقوبی، «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، ص54.

17. بن رسته، «الاعلاق النفیسه»، ترجمه حسین قرهچانلو، تهران: امیرکبیر، 1365، ص200.

18. ابن حوقل، «سفرنامه ابن حوقل»، ص168.

19. متون جغرافیای مسیر راه‌ها و منزلگاه‌های هر شهر تا نیشابور را ذکر نموده‌اند. ر.ک. ابن رسته، ص201، ص173؛ ابن خردادبه، «المسالک و الممالک»، ص 39؛ الاعلاق نفیسه، ص 202.

20. «الاعلاق النفیسه»، ص 199.

21. مقدسی، محمدابراهیم، «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: کاویان، 1361، ج2، ص 475.

22. جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، «اشکال العالم»، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، با مقدمه فیروز منصوری، مشهد: به نشر، 1368، ص173.

23. سفرنامه ابن حوقل»، ص 168.




تاریخ : چهارشنبه 96/8/24 | 7:35 صبح | نویسنده : خراسان غربی - استان نیشابور | نظر