این نوشته، بخش دوم مقالهای است از حسین صومعه که در تاریخ 06 بهمن 1400 در نشریه خاتون شرق منتشر شده است.
برای مطالعه بخشهای دیگر مقاله، بر روی اینجا کلیک کنید.
همچنین ببینید:
خراسان غربی در دوران پیشانیشابوری
خراسان غربی در دوران پسانیشابوری
----------------------------------
کاربرد جاینام «خراسان غربی»
در نوشتار نویسندگان و پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران
نوشتار نخست: خراسان غربی در دوران نیشـابوری
حسین صومعه
هر نسیمی که بِمن بوی خراسان آرد
چون دَم عیسی در کالبدم جـان آرد
… هیچ ابری نجهد از طرف نیشـابور
که ازین دیده به بغداد نه بـاران آرد
«سیدحسن غزنوی»(1)
«حوزه تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ» نه تنها در خراسان کنونی، بلکه عرصهای پهناور در جهات شرق و شمال و جنوبِ آن سوی مرزهای مشرق ایران اکنون میگسترد چونانکه سرزمینهای آنسوی جیحون را در چنبره ژرفتاثیر رویدادهای تاریخ و توانهای فرهنگ خود میگیرد؛ بدین روی، فرارود که تازیان آن را «ماوراءالنهر» خواندهاند- را نیز در شمار پهنه پهناور خراسان آورده و به همین نگاه است که نه تنها «فرارود» و «خوارزم» در سوی شمال خراسان که «کابلستان» و «هزارهجات» در شرق؛ «سیستان» و «زابلستان» در جنوب؛ و «گرگان» و «دامغان» در غرب خراسان بنیادین(3) را «خراسان عام»(4) یا «خراسان فراگیر» دانستهاند.(5) با این نگاه، واژاک «خراسان بزرگ»، چَم «خراسان فراگیر» را در چنبر پوشش معنایی خود میگیرد اما میتواند به «خراسان بنیادین» یا خراسان خاص نیز محدود شود(6) و همانا بخشهای چهارگانهیِ: نیشابور (خراسان غربی)، بلخ (خراسان شرقی)، مرو (خراسان شمالی) و هرات (خراسان جنوبی)، خراسان بنیادین را سامان میدهند.(7)
تقسیمبندی تاریخ خراسان غربی:
خراسان غربی در درازای تاریخ، مراکز اداری-سیاسی چندی را بر خود دیده است. این تختگاهها هریک درخور توانهای درونی خود، کانون فرهنگی و اجتماعی این دیار به شمار میآمدهاند. شهرهای «نسا» (نزدیک عشقآباد ترکمنستان)، «آساک» (نزدیک قوچان) و «هکاتومپیلوس» (نزدیک دامغان) شهرهای مهم منطقه شمال شرق ایران که مرکز فرمانروایی اشکانیها (پارتیان) بودهاند. چنانکه در نوشتار «پایتختهای خراسان غربی» گفته شد از دوران ساسانی است که جاینام «خراسان» به عنوان یکی از چهار بخش ایران پدیدار میگردد و «استان ابرشهر»- همپوشان با خراسان کنونی- یکی از ایالتهای کوست خراسان ساسانی است. استان ابرشهر ساسانی در دوران اسلامی به نام «ربع نیشابور» شناخته میشود و شهر نیشابور تا سده هفتم هجری، مرکز سیاسی، اداری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بلامنازع خراسان غربی است.(8)
اما خراسان عصر اسلامی، چنان دورانی زرین را رقم زده(9) که از دیدگاه کارکرد فرهنگی در شرق اسلامی در کفه همسنجی با جایگاه عراق در غرب اسلامی قرار میگیرد.(10) نیشابور در این دوران، کانون فرهنگ، دانش و سیاست خراسان غربی است؛ دورانی که با دانشورزان و فرهنگوران بزرگی همچون خیام، فردوسی، نظامالملک، ابوسعید ابوالخیر، امامالحرمین، غزالی، بیهقی و … شناخته میشود. همانا با این نگاه که این دوران نیشابوری چه از نظر درازای زمانی و چه از نگر ژرفای تاثیرگذاری بر تاریخ و فرهنگ ملی و منطقهای و جهانی، پرمایهترین دوران سرگذشتنامه خراسان است؛ تاریخ خراسان غربی را به سه دوره میتوان تقسیم نمود: 1) خراسان غربی «روزگاران پارتی-اشکانی» یا «دوران پیشانیشابوری»؛ 2) خراسان غربی «روزگاران ساسانی-اسلامی» یا «دوران نیشابوری»؛ 3) خراسان غربی سدههای اخیر یا «دوران پسانیشابوری».
در نوشتار پیشین «پایتختهای خراسان غربی»- به گونهای اشارهوار به پیشینه دوران اشکانی-پارتی یا پیشانیشابوری پرداختیم یعنی دورانی که هنوز نامی از خراسان در میان نیست. ازین نوشتار؛ نگاهی بر پیشینه دوران نیشابوری و و در نوشتاری دیگر به دوران پسانیشابوری خواهیم انداخت. باید در پیش نگاه داشت که آماج ما در اینجا نه رویدادنگاری خراسان غربی، بلکه ارائه نمونههایی از کاربرد جاینام «خراسان غربی» در دورهها و دودمانهای گوناگون، در نوشتارهای شماری از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است. پس روشناست که درین درونمایه؛ جستارها و پژوهشهای گستردهتری را میتوان سامان داد و امید دارم نوشتار پیش روی که تنها از رویکرد جاینامشناسی بِدان پرداخته- آغازهای باشد بر پرداخت بیشتر پژوهندگان ارجمند، از دیدگاههای و رویکردهای گوناگون دیگر، به تاریخ و فرهنگ خراسان غربی.
خراسان غربی در دوران نیشابوری:
– شَروو، ایرانشناس نروژی دانشگاه هارواد، در نوشتار «مقدمهای بر مانویگرایی» از بنیانگذاری انجمن مانویان در خراسان غربی سخن میگوید و مینویسد: به گفته الکساندر لیکوپولیس(11)؛ مانی پس از همراهی با شاپور یکم ساسانی در لشکرکشی در برابر والرین، امپراتور روم، «دوباره نگاه مبلغان خود را به شرق برگرداند و به ماد، پارت و خراسان رفت و در آنجا انجمن (جامعه پیروان) را در ابرشهر، پایتخت غربی خراسان بنیان نهاد.»(12)
– در شماره 173 «رویدادنامه سکهشناسی» انجمن سکهشناسی سلطنتی لندن -در نوشتاری که با بازشناسی ضرب سکه در اواخر دوره ساسانی، با نگاه به گنجینه موزه ملی ایران میپردازد- درباره کوتهنوشت APL بر روی سکههای خسرو دوم (خسرو پرویز) آمده است: «این امضا، میتواند نشانگر ابرشهر (نیشاپور) در خراسان غربی باشد.»(13)
– دکتر محمدابراهیم فیومی، پژوهشگر مصری فلسفه اسلامی، در بخشی از کتاب «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی» که به بررسی روابط عباسیها (بنیانگذاران خلافت عباسی) و شیعیان پرداخته؛ به همداستانی بسیاری از شیعیان با ابومسلم خراسانی و از آهنگ وی برای سفر به مکه و انگیزه پنهانش از این سفر آگاهی میدهد که بدین بهانه «با فرقههای پراکنده و رنگهای گوناگون دیدار کرده؛ آنها را به سوی عباسیان فراخوانده و برای جنبشی زودهنگام آماده نماید. وی برای ارتباط با سران آنان، تمام خراسان غربی را تا رسیدن به مرزهای گرگان رفت و برگشت. او در بیشتر محلهای مهم شیعیان، چندی اقامت میگزید تا زمانی که به مرو بازگشت …»(14)
– برتولد اشپولر، خاورشناس آلمانی، در کتاب «ایران در اوایل دوره اسلامی» چاپ نخست 1952م/1331ش؛ در جایی که به تحرکات خارجیان به رهبری حمزه آذرک در سیستان و خراسان اواخر سده دوم هجری پرداخته میگوید کار به نبرد و ستیزی میان حمزه خارجی و نیروهای حکومتی که پنج سال به درازا کشید و رویداد شورش ابوالخصیب در نسا در خراسان غربی، آنان را از پیگیری نبرد بازداشت.(15) نسا (در جنوب ترکمنستان کنونی) از شهرستانهای ربع نیشابور (خراسان غربی) بوده است.(16)
– غلامرضا ریاضی در کتاب «دانشوران خراسان» چاپ 1336 نگاشته است: «… پس از گشایش خراسان بهدست تازیان، نخست پایتخت مرو بوده تا اینکه طاهریان نیشابور را پایتخت قرار دادند و این شهر بزرگی بود در بخش غربی خراسان …»(17)
– بر پایه گزارش محمدجعفر یاحقی در کتاب «دیبای خسروانی»؛ سیمجوریان، خاندانی بودند که «چند دهه از سده چهارم را در خراسان غربی به مرکزیت نیشابور امارت داشتند»(18) خراسان دهه 370ق میدانگاه درگیریهای دو دسته از سرداران سامانی بود. سیمجوریها -که از سوی منصور بن نوح سامانی، سپهسالاری خراسان و امارت نیشابور را داشتند- با بر تخت نشستن نوح بن منصور از این جایگاه عزل شده و در 371ق امارت به تاش، سپهسالار جدید، واگذار نمودند. اما کشمکشی سر گرفت و چنانکه در کتاب «سراینده نظم کاخ بلند» آمده است: رقیبان تاش، تنها به جدا کردن بلخ و هرات از قلمرو امارت وی بسنده نکردند بلکه سرانجام «حکم عزل وی {تاش} را از سپهسالاری خراسان و امارت خراسان غربی به امضای امیر سامانی رسانیدند و مقرر شد که از نیشابور و واسطه خراسان برخیزد…»(19)
– دکتر فتحی یوسف، استاد تاریخ اسلام در دانشگاه عین شمس قاهره، در کتاب «تاریخ سیاسی خراسان از فرود طاهریان تا آغاز غزنویان» درباره فضای سیاسی خراسان در همین دوران نوح بن منصور مینویسد: حضور برخی از نیروهای سیاسی در همسایگی خراسان -که چشم بر چنگ یاختن بدین سرزمین داشتند- از مهمترین عواملی بودند که او را در فرمانروایی سامانیان بر خراسان یاری داد. با این حالی میبینیم که «سامانیان در دوره اول، توانستند با چیرگی بر برخی از ایالتهای واقع در غرب خراسان، از املاک خود پاسداری نمایند و جرجان که در همسایگی مرزهای خراسان غربی جای دارد، از مهمترین آن ایالتهاست.»(20) جرجان که نام باستانی آن ورکان یا هیرکانه است کمابیش با استان گلستان کنونی (در همسایگی غرب استان خراسان شمالی) همپوشانی میکند.(21) حسن امین، تاریخنگار لبنانی، در مدخل جرجان در «دائرهالمعارف الإسلامیه الشیعیه»، درباره نهر جرجان یا گرگانرود مینویسد: «طول این رودخانه حدود 350 کیلومتر است. از دامنه شمالی رشتهکوه البرز شرقی و از ارتفاعات خراسان غربی سرچشمه میگیرد و پس از عبور از آق قلا، پس از تشکیل دلتای کوچک در غرب روستای خواجهنفس، به دریای خزر میریزد.»(22)
– نجیب الله، پژوهنده تاریخ افغانستان و ادبیات اسلامی، در کتاب «ادبیات اسلام» چاپ 1963م/1342ش میگوید: «عبدالملک الجوینی در سال 1028م/419ق در روستایی در نزدیک نیشابور، پایتخت خراسان غربی، زاده شد.»(23) بر پایه نوشتار «تقویمالبدان»؛ عبدالملک جوینی معروف به امامالحرمین، از زادگان آزادوار جوین نیشابور است.(24)
– لویی ماسینیون، خاورشناس و اسلامشناس فرانسوی، در کتاب «مصائب حلاج؛ عارف و شهید اسلام» چاپ نخست 1922م/ 1301ش؛ فضای اندیشه در نیشابور اواخر سده پنجم هجری را چنین ترسیم مینماید: خاندان صاعد استوایی که ریاست نیشابور را داشتند با حلاجیه از جمله ابن ابیالخیر دشمنی میورزیدند اما رییس حنفیه، ابوبکر ناصحی نیشابوری و به طور کلی: فضای اندیشه در خراسان غربی، در بیشتر موارد، پذیرای حلاجیه بود. ناصحی نیشابوری، شاگر اسماعیل نصرآبادی بود و پدر اسماعیل از حلاجیه بود.(25)
– عبدالحسین زرینکوب در کتاب «روزگاران» بستر پیوستن بزرگان نیشابور بویژه سالاربوژگان ابوالقاسم جوینی، به طغرل سلجوقی را چنین روش میسازد: «… دبیران و مستوفیان و کارگزاران ولایت از بیرسمیها و کژتابیهای اواخر عهد مسعود غزنوی بهشدت رنجهخاطر بودند و پیدایش یک دستگاه فرمانروایی تازه را مایه ایمنی و آسایش بیشتری میشمردند، برای استقرار قدرت ترکمانان، تمام سعی و همت خود را به کار بردند، و با سعی و همت آنها بود که خراسان غربی از قلمرو غزنویان جدا شد و توانست پایگاه یک دولت تازه گردد که اهل خراسان را از بیدادیهای کارگزاران مغرور و کینهجوی و ستکار غزنوی، رهایی بخشد.»(26)
– در کتاب «هنر قرآن» که به بررسی آثار موجود در موزه هنرهای ترکی و اسلامی استانبول میپردازد، سخن از نسخه خطی بسیار زیبای قرآن متعلق به دوران غزنوی است. این قرآن زیبا، به کوشش شخصی به نام ابوالقاسم علی بن عبدالله بن حسین سامان یافته. وی از اعضای خاندان سرشناس بوزجانی خراسان غربی است.(27) بوزجانیها منسوب به بوزجان، از شهرهای منطقه نیشابور (خراسان غربی)، هستند.(28)
– نیکلاس آمبرسیز و چارلز ملویل در کتاب «تاریخ زمینلرزههای ایران» از رخ دادن زلزلهای فاجعهبار در نیشابور به سال 1209م/605ق که در بیشتر نواحی خراسان غربی احساس شده و ویرانی نیشابور را در پی داشته، نوشتهاند.(29)
– رنه گروسه، تاریخنگار فرانسوی، در کتاب «امپراتوری صحرانوردان» چاپ نخست 1939م/1318ش؛ در بازگویی رویداد گریز سلطان محمد خوارزمشاه در رویاروی با مغولان مینویسد: «محمد خوارزمشاه از فاجعهای که برآمده از بیمسئولیتی و غرور خودش بود پریشان و هراسان گردید و از خودستایی، به نومیدی مطلق و درماندگی رسید. آنگاه به بلخ رفت؛ از آنجا به خراسان غربی رفت و به نیشابور پناه برد.»(30) نادر دِولِت، پژوهشگر برجسته تاریخ ترکها و آسیای میانه، در کتاب «امپراتوریها در اوراسیا؛ از چنگیزخان تا قرن بیستم» نیز به همین مایه، از پناه جستن محمدخوارزمشاه در نیشابور خراسان غربی گفته است.(31)
در نوشتاری دیگر به بازخوانی پیشینه خراسان غربی در دوران پسانیشابوری، از نگرگاه نوشتار پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران خواهیم پرداخت.
پینوشتها و منابع:
1? غزنوی، سید حسن (1362)، «دیوان سیدحسن غزنوی»، تصحیح سیدمحمدتقی مدرس رضوی، اساطیر، ص39-40?
2? صومعه، حسین (1400)، «زحد نشابور تا خاک بلخ: نگاهی جغرافیایی به خراسان تاریخی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش98، ص5?
3? خراسان بنیادین یا (خراسان خاص: Proper Khorasan)؛ بخشهای چهارگانه خراسان بزرگ است یعنی ربع نیشابور یا خراسان غربی، ربع مرو یا خراسان شمالی، ربع هرات یا خراساسن جنوبی و ربع بلخ یا خراسان شرقی.
4?Improper Khorasan
5? صومعه، حسین (1400)، «بازخوانی سرچشمهها: بازآفرینی پیوندهای خراسان بزرگ از نگرگاه خراسان غربی»، نشریه فرهنگی اجتماعی خاتون شرق، ش99، ص5?
6? هرچند امروزه گاه دیده میشود برخی ناآگاه از پیوستار ژرف و دیرین خراسان ایران -استانهای خراسان شمالی، رضوی و جنوبی- با خراسان بنیادین و خراسان فراگیر -که در خارج از مرزهای سیاسی ایران امروزند- در گفتاری ناسنجیده؛ خراسان امروزین را «خراسان بزرگ» مینامند؛ بیپروا از اینکه خراسان کنونی، تنها، خراسان بزرگ غربی یا بخش غربی خراسان بزرگ است!
7? صومعه، حسین (1400)، «زحد نشابور تا خاک بلخ …»، همان.
8? صومعه، حسین (1400)، «پایتختهای خراسان غربی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش100، ص5?
9? افشار، ایرج (1389)، «توانمندیهای فرهنگی خراسان بزرگ و تاثیر متقابل آن بر ایران»، خراسان بزرگ، ش1، ص7?
10?Esposito, John L. (1995), “The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World”, Oxford University Press, Vol.3, P.315.
11? Alexander Of Lycopilis
12? Skjaervo, Prods Oktor (2006), “An Introduction ti Manicheism”, Early Iranian Civilizations 103 = DivSchool 3580 , P.27.
13? Malek, Hodge Mehdi (2013), “Late Sasanian Coinage and the Collection in the Muzeh Melli Iran” in “The Numismatic Chronicle”, Royal Numismatic Society, Vol. 173. P.474.
14? الفیومی، محمدابراهیم (1998م)، «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی»، دارالشروق، ص399-400?
15? Spuler, Bertold (2014), “Iran in the Early Islamic Period: Politics, Culture, Administration and Public Life between the Arab and the Seljuk Conquests, 633-1055”, Translated by Robert G. Hoyland, Gwendolin Goldbloom, Berenike Walburg, Brill, P.49.
16? یعقوبی، احمد بن اسحاق (1988م)، «کتاب البلدان»، دار احیاء التراث العربی، ص95-96?
17? ریاضی، غلامرضا (1336)، «دانشوران خراسان»، کتابفروشی باستان، ص15?
18? بیهقی، ابوالفضل (1375)، «دیبای خسروانی؛ کوتاه شده تاریخ بیهقی»، گزینش و گزارش از محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، انتشارات جامی، ص232?
19? سیدی فرخد، مهری (1371)، «سراینده کاخ نظم بلند»، آستان قدس رضوی، ص48-49، 52?
20? ابویوسف، فتحی (1988م)، «خراسان: تاریخها السیاسی من سقوط الطاهریین الى بدایه الغزنویین»، مکتبه سعید رأفت، ص176-177?
21? مخلصی، محمدعلی (1385)، «جرجان» در «دانشنامه جهان اسلام»، بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، ج10، ص158?
22? الأمین، حسن (2002م)، «دائرهالمعارف الأسلامیه الشیعیه»، دارالتعارف للمطبوعات، ج10، ص282?
23? Ullah, Najib (1963), “Islamic Literature: An Introductory History with Selections”, Washington Square Press, P.144.
24? ابیالفداء، اسماعیل بن محمد (1840م)، «تقویمالبلدان»، دارالطباعه السلطانیه، ص451?
25? Massignon, Louis (2019), “The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam”, Translated from the French with Herbert Mason, Princeton Legacy Library, Vol.2, P.197.
26? زرینکوب، عبدالحسین (1375)، «روزگاران»، انتشارات سخن، ج2، ص192?
27?Turk ve Islam Eserleri Muzesi «The (2019), “Art of the Qur an : Treasures from the Museum of Turkish and Islamic Arts”, Smithsonian Institution, P.163.
28? سمعانی، عبدالکریم بن محمد (1988م)، «الأنساب»، دارالجنان، ج1، ص411?
29? Ambraseys, N.N: Melville, C.P. (1982), “A History of Persian Earthquakes”, Cambridge University Press, P.42.
30? Grousset, Rene (1970) “The Empire of the Steppes: A History of Central Asia”, Translated from the French Naomi Walford, Rutgers University Press, P.240.
31? Devlet, Nadir (2002), “Empires in Eurasia: From Chingiz Khan to 20th Century”, Yeditepe University, P.36.
با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایرانزمین را سرزمینی مییابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفتهاند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم میشده که هر یک از این بخشها را «ربع» مینامیدهاند. هر یک از این ربعها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده میشد. از عمدهترین آبادیهای ربع نیشابور، که در برگیرنده استانهای خراسان کنونی کشورمان است میتوان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود.
با نگاهی به نقشههای جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینیتر مییابد. این، «ربع نیشابور» است، «ربع غربی خراسان کهن» یا «خراسان بزرگ غربی». در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است. از دیگر نگاه؛ شهر نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. نیشابور، در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پارهای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است؛ پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان میشناسیم.
در این مقاله، به بازکاوی مفهوم «خاور» و «خاوران» در زبان پارسی و شناخت جایگاه نیشابور در جغرافیا، تاریخ و فرهنگ خاوران خراسان (خراسان غربی) و پیشنهاد تاسیس «استان خراسان غربی» در غرب استان خراسان رضوی (جبهه غربی بام خراسان؛ رشتهکوه بینالود) به مرکزیت نیشابور (که گرانیگاه هویت تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ غربی است) میپردازیم.
خاور امروز، خاور پهلوی، خاور دری
«خاوران»، واژهای است سامان یافته از دو پاره، «خاور» + «ان» نسبت مکانی. در کاوشی در فرهنگهای زبان فارسی معیار، «خاور» را در برابر «باختر» مییابیم. «خاور» و «باختر»، هر چند که در زبان فارسی امروز، به ترتیب به معنی «شرق» و «غرب»، به کار میروند اما در فارسی قبل از اسلام، یعنی در زبان پهلوی، مشرق را «خوراسان» [Xor?s?n] = خراسان، و مغرب را «خوربران» [Xwarbaran] = خاوران گفتهاند و «اپاختر» [Ap?xtar] = باختر به معنی شمال، در مقابل «نیمروز» [N?m?z] به معنی جنوب، قرار میگرفته است.
پس در زبان پهلوی، «خاوران» به معنی «مغرب» است و «خراسان»، به معنی «مشرق». «خاور»، که «خاوران» برگرفته از این واژه است، در متون قدیم (فارسی دری)، دارای مفهومی در هم تنیده است بدین گونه که، به تناسب گفتار، میتوانسته به هر یک از دو معنی «مغرب» یا «مشرق»، به کار گرفته شود. در «فرهنگ رشیدی» تالیف ملاعبدالرشید تتوی، از مدخل «خاور» به «باختر» ارجاع داده است و در مدخل «باختر»، چنین آمده است: «باختر: مشرق و خاور، مغرب. چنانکه از اکثر اشعار متقدمین، معلوم میشود؛ فردوسی میگوید: «چو مهر آورد سوی خاور گریغ/ هم از باختر بر زند باز تیغ». و گاهی، عکس این نیز استعمال کنند، انوری گوید: «در زخاک خاوران، چون ذره مجهول آمده/گشته امروز اندر او چو آفتاب خاوری». و تحقیق، آنست که باختر مخفف «با اَختَر»ست، و اختر؛ ماه و آفتاب، هر دو را گویند. پس باختر، مشرق و مغرب را توان گفت. و همچنین خاور، مخفف «خارور»ست. و خار، ماه و آفتاب باشد. پس خاور نیز مشرق و مغرب را توان گفت و از این جهت، قدما در هر دو معنی، هر دو لفظ را استعمال کردهاند، لیکن، «خار»، مرادف «خور» بیشتر آمده، از این جهت، به معنی مشرق، استعمال کنند.»
کاربرد خاوران در معنای مشرق یا مغرب
چنانکه گفته شد؛ دو معنای عمده را برای واژه «خاوران» میتوان بازیابی نمود؛ «مشرق» و «مغرب». «خاوران»، بر گرفته از واژه «خاور» است که با افزوده شدن پسوند «ان» نسبت مکان، افزون بر معانی واژه خاور، مفاهمیی همچون «خاورزمین» و «سرزمینهای واقع در سمت خاور» نیز از آن برداشت میشود. برای «خاور»، به معنی «غرب»، «مغرب» و «سمتی که آفتاب در آن، غروب میکند» شواهد فراوانی، در متون فارسی قدیم میتوان بازیافت؛ چنانکه رودکی میگوید: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/از خراسان سوی خاور میشتافت»، یا فردوسی که میگوید: «چو از مشرق او سوی خاور کشید/ ز مشرق شب تیره سر برکشید» و همچنین در سخن نظامی: «سپیده چو بر زد سر از باختر/ سیاهی به خاور فرو برد سر» و اسدی توسی: «با شادی و جام دمادم نبید/ همی خورد تا خور به خاور رسید» و ...
«خاور» به معنی «شرق»، «مشرق» و «سمتی که در آن، آفتاب، طلوع میکند»، که گونه معنایی کاربرد رایج این واژه در فارسی قدیم است و البته در زبان فارسی معیار زمان ما هم، عموماً کسی «خاور» را «مغرب» نمیداند. در اینجا برای بازنمایاندن معنی «خاور» در متون قدیم، نمونههای آورده میشود. فردوسی میگوید: «ز خاور، چو خورشید بنمود تاج/گل زرد شد بر زمین رنگ ساج»، « خداوند آن شهر، نیکوتر است/ تو گویی فروزنده خاور است». خاقانی: «آفتاب از دامن خاور بزاد/ کو مهی کآفتاب چاکر اوست». ناصر خسرو: «چون نیست حال ایشان یکسان و یکنهاد/ گاهی بسوی مغرب و گاهی به خاورند» و .... «خاوران» نیز، در عرف و تداول رایج زبان فارسی، به معنای «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است. چنانکه حکیم توس در شاهنامه، میگوید: «بخفت و چو خورشید، از خاوران / بـرآمــد بـه سـان رخ دلبــران»، نمونه امروزی، این که در مصرع اول شعر سرود ملی کشور عزیزمان نیز آمده است: «سر زد از افق، مهر خاوران / فـروغ دیــدهی حـقباوران».
خاوران و خراسان
چنانکه پیش از این نیز آمد، در زبان پهلوی و در جاهایی در متون فارسی دری، «خاور» یا «خاوران» را به معنای «مغرب» آن، در برابر «خراسان» به معنای مشرق میبینیم: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/ از خراسان سوی خاور میشتافت» (رودکی). باری! «خراسان، مشرق است که در مقابل مغرب باشد»(برهان قاطع) و خراسان جای برآمدن خورشید است: خور (خورشید) + آس (طلوع کردن) + ان (پسوند نسبت مکانی). و فخر گرگانی، این معنا را چه زیبا به رشته سخن درآورده است:
خوشا جایا بر و بوم خراسان
در و باش و جهان را میخور آسان
زبان پهلوی، هر کو شناسد
خراسان آن بود کز وی خور آسد
خور آسد پهلوی باشد: خور آید
عراق و پارس را خور زو برآید
خوراسان را بود معنی خورآیان
کجا از وی خور آید سوی ایران
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمین و آب خاکش هر سه پاکست
پس، در نگاه معناشناسانه، «خراسان» در نقش «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است و همچنین نام ولایت پهناور بوم ایرانزمین و ایالت شرقی قلمرو ایران، نیز «خراسان» است.
نیشابور، مرکز خاوران خراسان بزرگ و خراسان بزرگ غربی
با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایرانزمین را سرزمینی مییابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفتهاند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم میشده که هر یک از این بخشها را «ربع» مینامیدهاند. هر یک از این ربعها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده میشد. از عمدهترین آبادیهای ربع نیشابور، که در برگیرنده استانهای خراسان کنونی کشورمان است میتوان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود. یعقوبی، در کتاب مهم جغرافیایی «البلدان»، حدود این دیار را چنین توصیف مینماید: «نیشابور، ولایتی است وسیع، با نواحی بسیار، که از آن جمله است طبسین و قوهستان و نسا و ابیورد و ابرشهر و جام و باخرز و طوس ... و زُوْزَن و اسفراین ...». با نگاهی به نقشههای جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینیتر مییابد. این، ربع نیشابور است، ربع غربی خراسان کهن یا خراسان غربی بزرگ. چنانکه پیشتر گفته شد؛ در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است.
نیشابور خراسان، شکوه فرهنگ و تاریخ خاوران ایران
از دیگر نگاه، این نیشابور، خود یک خاوران به معنی شرقی و سوی طلوع روشنی و گسترانیدن سپیده و روشنایی است زیرا در درازای تاریخ خود، همواره سرچشمه و سرآغاز بوده است. در دوران پیش از اسلام، نیشابور با نام نامور «ابرشهر» و «اپرنکشهر» و «اپارخشتر»، سرزمین خراسان را به دوران اشکانیان و پارتها پیوند میدهد که پدیدآورندگان یکی از دورانهای شکوه تمدن ایرانیاند. همچنین و در متون کهن ایرانی میخوانیم که آذر برزین مهر بر کنار آب سوور در بوم ابرشهر جای دارد و پس از آن، گشتاسبشاه، این آتش سپند بهرامی را بر کوه ریوند بوم نیشابور مینشاند و آن کوهستان، پشته گشتاسپان، نام میگیرد.
نیشابور، در دوران چیرگی تازیان بر ایرانیان، دارالاماره ابومسلم خراسانی و مرکز نخستین فعالیتهای آزادیخواهانه و بیگانهستیزانه خراسانیان میشود و چندی نمیگذرد که پایتخت نخستین حکومت ایرانی، به دست طاهریان در نیشابور، برپای میگردد. مدینةالرضای نیشابور، در سال 200 هجری، میزبان آبرومند و شکوهآفرین بزرگمردی معناپیشه است که امروز آرامگاه و بارگاه آن بزرگوار، منبع و منشاء نور و مهرورزی سرزمین خورشیدی خراسان، فخر خاوران و پایتخت معنوی ایران است. نیشابور، همچنین پایگاه پویا و بزرگ و شکوهمند علم، فرهنگ و تمدن اسلامی است، چنانکه نیشابور را در این دوره، با القابی همچون «امّالبلاد مسلمین»، «معدن الفضلاء و منبع العلماء»، «دارالعلم»، «چشم خراسان» و ... یاد میکنند.
عطاملک جوینی، نیشابور را چنین توصیف میکند: «اگر زمین را، نسبت به فلک توان داد، بلاد به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور از میان کواکب، زهره زهرای آسمان باشد. و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود» و ابنحوقل در قرن چهارم هجری، درباره اقلیم، موقعیت تمدنی و ارتباطی نیشابور در خراسان، چنین مینگارد: «انّهُ لیس بخراسان مدینةٌ اَصحَّ هواءَ و افسحُ فضاء و اشدُّ عمارة و ادومُ تجارة و اکثر سابلة و اعظم قافلة من نیسابور» و اصطخری میگوید: «از بغداد، هیچ شهری در مشرق، بزرگتر و آبادانتر از ری نیست مگر نیشابور که عرصه آن فراختر است.» و ابن ابی طیّب که برخی، نشان آرامگاه او را به نام «پیر حاجات»، در ولایت بیهق قدیم یا سبزوار کنونی میدهند درباره نیشابور خراسان میسراید:
فلکُ الاَفاضِل ارضُ نیسابور
مَرسی الانامِ و لیس مَرسَی بور
دُعیت ابرشهر البلادِ لانّها
قطب و سائرها رسوم السور
نیشابور، گرانیگاه هویت فرهنگی خراسان بزرگ غربی
و مرکز استان خراسان غربی
باری! خراسان، احیاگر زبان فارسی و خاستگاه سرآمدان و نخستینهای عرفان، فلسفه، ادبیات و ... در حوزه فرهنگ و تمدن ایران است. خراسان، از دیرباز، دارای جایگاهی ویژه در علم، ادب و سیاست بوده و شمار دانشمندان، ادبا و سیاستمدارانی که از این سرزمین برخاستهاند و به فرهنگ ایرانی-اسلامی خدمت کردهاند، به حدّی گسترده است که تفحّص در احوال و آثار یکایک آنان، پژوهشی بس عظیم را میطلبد. چرا که هر یک از شهرهای عمده این ولایت، مهد نخبگانی بوده است که تالیفات برخی از آنان، به دهها جلد میرسد. نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. استاد عبدالحمید مولوی، در بازنمایی گوشهای از ابعاد فرهنگی نیشابور چنین میگوید: «با مراجعه به تواریخ قرون اولیه اسلام، هیچ شهری مانند نیشابور در بلاد اسلامی از شرق تا غرب، وجود نداشته و به کوتاهی سخن میتوان گفت که اهمیت علمی نیشابور در ترویج دین اسلام و بسط علوم مختلفهی آن، مانند نداشته است و چون نیشابور جزو خراسان است به عبارت دیگر میتوان گفت که خراسان در ترویج دین اسلام و تالیف کتب دینی و پیشرفت علوم متداوله وقت، بر تمام ممالک اسلامی، تفوق داشته و علمدار نشر احادیث و احکام قرآن و بسط علوم دینی در روی زمین بوده است.»
و این نیشابور، مرکز غرب خراسان بزرگ، گرانیگاه تاریخ و هویت فرهنگی خراسان و تنها شهر عمده خراسان کهن است که امروز در مرزهای ایران بزرگ خودنمایی میکند. پس اگر به «خاوران» به معنای «مغرب» آن، نسبت به ولایت پهناور «خراسان» بنگریم؛ نیشابور را بخش غربی یا «خاوران خراسان کهن» و یا «خراسان بزرگ غربی»، و اگر «خاوران» را به معنای «مشرق» و «خاورزمین» آن در نظر آوریم؛ نیشابور را که در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پارهای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است، پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان میشناسیم. باشد تا با تاسیس استان خراسان غربی، و فراهم آمدن بسترها و زیرساختها، شاهد خدمات دوچندان نیشابور و نیشابوریان به فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی و خیزش دوباره تمدنآفرینی خراسان فرهنگی باشیم؛ که به تعبیر استاد محمد رضا شفیعی کدکنی و به استناد همه کتابهای مرتبط با تاریخ فرهنگ خراسان؛ «همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند» و همدیار بزرگانی همچون عطار و خیام و فردوسی و جامی و جوینی و بیهقی و ... که همگی فرزندان خراسان بزرگ و فخر ایرانیاناند.
خراسان غربی (بخش غربی خراسان بزرگ)، در نسکها و متون تاریخی و جغرافیایی کهن به نام «ایالت ابرشهر» یا «ربع نیشابور» نیز شناخته میشود
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 33614